از آنچه در بالا گفته شد امور زير را
مىتوان نتيجه گرفت:
الف- معجزه متكى به نيروى الهى است، و با
كارهاى نوابغ جهان و اكتشافات حيرتانگيز علمى قابل مقايسه نمىباشد، فىالمثل يك
كودك هفت ساله نابغه ممكن است سخنرانى فصيح و بليغ و ماهرانه و پرمحتوايى داشته
باشد، اين يك نبوغ است، لذا ممكن است كودك ديگرى نيز همانند او پيدا شود، ولى يك
طفل نوزاد، (عادتاً) ممكن نيست زبان به سخن بگشايد و با فصاحت سخن بگويد كه: «من
بنده خدا هستم، كتاب آسمانى به من داده شده، و پيامبرم»! آنچنان كه درباره مسيح
مىخوانيم: قَالَ انِّى عَبْدُاللَّهِ اتَانِىَ
الْكِتَابَ وَ جَعَلَنى نَبِيّاً. (مريم- 30)
با اينكه ممكن است دانشمندى با يك اكتشاف جديد علمى و داروهاى مخصوص بتواند
درخت ميوهاى را كه در هفت سال به ثمر مىرسد در چند ماه به ثمر برساند چنين
دانشمندى مسلّماً به يك كشف بزرگ نائل شده ولى عالم نابغه ديگرى نيز ممكن است عملى
مشابه او انجام دهد، اما اگر در يك لحظه درخت خشكيدهاى بارور گردد (و توام با
دعوى نبوت و تحدى باشد) اين يك معجزه الهى است.
***
ب- معجزه به معناى انجام يك محال عقلى
نيست، زيرا محال عقلى (خواه محال ذاتى باشد مانند
اجتماع نقيضين و ضدين در محل واحد و در زمان واحد، يا محال بالغير مانند كارى كه
وجود آن سرانجام منتهى به يك محال عقلى مىشود) به حكم عقل غير ممكن است، يا به
تعبير ديگر از دايره قدرت بيرون باشد، يعنى اصولًا به كاربردن كلمه «قدرت» در مورد آن
بىمعناست، مثل اينكه پيامبرى بخواهد در آنِ واحد چيزى موجود باشد و موجود نباشد،
و يا صخره عظيمى را در پوست يك تخم مرغ جا دهد بىآنكه صخره كوچك شود يا تخم مرغ
بزرگ گردد، اين گونه پيشنهادها در درون خود تضادى را پرورش مىدهد، يعنى خود
پيشنهاد غلط است و در حقيقت مفهومش اين است كه انسان چيزى را بخواهد و نخواهد (دقت
كنيد).