در اين هنگام حاضران جزع و فزع و بيتابى مىكنند، و براى بازگرداندن او
تلاشهاى بيهودهاى به كار مىبرند، ولى كارى از دست كسى ساخته نيست، چيزى
نمىگذرد كه انسان محتضر براى هميشه از اين دنيا جدا مىشود، و جسم بىجانش در
گوشهاى قرار مىگيرد، گويى هرگز اهل اين دنيا نبوده است!
و عجب اينكه طىّ اين مراحل كه گاه طولانى، و گاه با سرعت طى مىشود، براى همه
وجود دارد، پادشاهان و جبّاران ستمگر مىميرند. همانگونه كه مستضعفان و مظلومان
مىميرند، بلكه لحظه جان دادن آنها دردناكتر است، چرا كه جدا شدن از اموال و
مقاماتى كه يك عمر براى آن تلاش كردند و چشم پوشيدن از آنها براى اين دلبستگان به
دنياى مادى كار آسانى نيست.
***
10- تمنّاى بازگشت و جبران!
در لحظه مرگ و جدايى از دنيا هنگامى كه چشم برزخى گشوده مىشود و قسمتى از
اسرار پشت پرده غيب بر انسان آشكار مىگردد و نتيجه اعمال خويش را با چشم مىبيند،
دست خود را خالى از حسنات، و پشت خويش را سنگين از بار گناهان مشاهده مىكند، از
گذشته خويش به شدّت نادم و پشيمان مىگردد، و به فكر جبران مىافتد، در اينجا چنان
كه در دهمين آيه مورد بحث آمده رو به سوى فرشتگان قبض ارواح كرده و متوسّل به درگاه خدا مىشود،
صدا مىزند پرورگارا من! مرا بازگردانيد»!
(حَتّى اذا جاءَ احَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ).
«شايد گذشته خود را جبران كنم، و عمل
صالحى در برابر آنچه ترك كردم بجا آورم»
(لَعَلِّى اعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ).
اما سنت پروردگار چنين اجازهاى را به هيچكس نمىدهد، نه نيكوكاران راه
بازگشت و افزايش عمل نيك را دارند، و نه بدكاران راهى به سوى توبه و جبران، لذا به
طور قاطع به او پاسخ داده مىشود: «نه! هرگز راه بازگشت وجود ندارد» «كَلَّا».
سپس مىافزايد: «اين سخنى است كه او با زبانش مىگويد و نه با دل» (انَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائَلُها).
تمام مجرمان و جانيان به هنگامى كه گرفتار چنگال مجازات مىشوند چنين سخنانى
بر زبان جارى