گاه به سراغ جسم نوعى مىروند و مىگويند چون شخصيت انسان با روح اوست، اين
روح به هر جسمى تعلق گيرد همان شخص را تشكيل مىدهد.
و گاه به سراغ جسم برزخى مىروند و معاد را با آن اجسام لطيف نورانى مىدانند.
و گاه مىگويند شيئيت و هستى هرچيزى با صورت آن است، نه ماده آن، و آنجا كه
صورت وجود دارد، هستى آن شىء موجود است، و اقوام اين صورت با روح انسان است،
بنابراين هرجا روح باشد تمام شيئيت و هستى انسان موجود است.
هيچ يك از اين تعبيرات با معاد جسمانى قرآنى كه در آيات فراوان گذشته آمده
هماهنگ نيست، و در واقع دلبستگى به كلمات جمعى از فلاسفه، و عدم توانايى بر حل
مشكل آكل و مأكول سبب تمايل به اينگونه بحثها شده است كه از شأن يك عالم مسلمان و
پاى بند به قرآن دور است.
***
كمبود مواد خاكى زمين
مطلب ديگرى كه ذهن بعضى را به خود مشغول داشته، و به صورت مشكلى در مبحث معاد
جسمانى درآمده، مسأله كمبود موادّ خاكى روى زمين است.
توضيح اينكه: اگر انسانهايى كه در طول تاريخ بر اين كره
خاكى قدم نهادهاند، و انسانهايى را كه در آينده تا پايان دنيا قدم مىنهند در
نظر بگيريم، و فكر كنيم همه آنها تبديل به خاك مىشوند، مقادير عظيمى از خاك را
تشكيل خواهد داد كه مجموع خاكهاى موجود روى زمين مشكل بتواند پاسخگوى اين عدد
عظيم باشد، مگر اينكه بگوييم انسانها در آن روز به صورت آدمكهاى بسيار كوچكى
محشور مىشوند، و آن هم عجيب به نظر مىرسد، به هر حال پيدايش مجدّد اين همه انسان
از خاكهاى موجود به اين مىماند كه بخواهند مثلًا با هزارتن آهن ميليونها
اتومبيل بسازند.
پاسخ:
چه خوب بود كسانى كه اين گونه ايرادها را مطرح مىكنند كمى به خود زحمت
مىدادند كه قلم و كاغذى به دست بگيرند و يك محاسبه اجمالى كنند، تا معلوم شود چه
اندازه اين گونه ايرادها از حقيقت