بنابراين اگر اين ذرّات خاك شده جزء بدن انسان ديگرى شود در قيامت به بدن صاحب
اصلى يعنى بدن شخص اوّل باز مىگردد، منتها خواهيد گفت بدن دوّم ناقص مىشود چرا
كه اجزائى را از دست مىدهد، ولى بهتر آن است كه گفته شود بدن دوّم كوچك و لاغر
مىشود (نه ناقص) زيرا اجزاى بدن اوّل در تمام بدن دوّم پراكنده است نه در يك گوشه
آن (چون هر غذايى كه انسان مىخورد به تمام بدن تقسيم مىشود) بنابراين ممكن است
يك انسانى كه هفتاد كيلو وزن داشته نيمى از وزن خود و يا حتى تمام وزن خود به
استثناى يك كيلوگرم يا كمتر از دست بدهد و بدن كوچكى از او بماند به اندازه دوران
كودكى يا حالت جنينى!
ولى اين موضوع مشكلى ايجاد نمىكند، چرا كه اين بدن كوچك تمام ويژگىهاى آن
بدن بزرگ را دارد، و اگر نمو كند به صورت همان بدن بزرگ درمىآيد.
مگر روز اوّل طفل نوزاد بدن كوچكى نداشت، و قبل از آن در دوران جنينى، موجود
كوچكترى نبود؟
سپس رشد و نمو كرد به صورت انسان كاملى درآمد، بىآنكه شخصيت او عوض شود و شخص
تازهاى گردد.
تنها سؤالى كه در اينجا باقى مىماند اين است كه آن اجزاء خاصى كه عضو دو بدن
يا چند بدن گرديده، و يكى از آن بدنها مربوط به انسان مطيع و ديگر گنهكارى بوده،
چه سرنوشتى خواهد داشت؟
پاسخ اين سؤال نيز مشكل نيست، زيرا همانگونه كه قبلًا نيز اشاره شد پاداش و
كيفر در حقيقت براى روح است، لذا هنگامى كه اين رابطه موقتاً به وسيله بىهوشى قطع
مىشود بدن را با چاقوى جراحى پاره پاره مىكنند بىآنكه روح متألم شود.
به تعبير ديگر بدن به تنهايى پاداش و كيفر و لذت والمى ندارد بلكه ابزارى است
براى پاداش و كيفر و لذّت و الم روح انسان.
با توجه به آنچه گفته شد روشن مىشود كه معاد جسمانى طبق ظاهر آيات قرآن با
همين بدن مادى عنصرى صورت مىگيرد، و در فرض آكل و مأكول بودن نيز مشكلى به وجود
نمىآيد.
ذكر اين نكته نيز مؤكداً لازم است كه بعضى از منكران معاد جسمانى براى آنكه
سرپوشى بر گفتار خود در مجامع اسلامى، و در برابر آيات واضح قرآن بگذارند،
تعبيراتى در زمينه معاد جسمانى دارند كه در واقع بازگشت به معاد روحانى مىكند، و
يا معاد جسمانى بدون اين جسم مادى است.