خواهد بود، لذا دگرگونىهاى جسم در طول عمر انسان و عوض شدن اجزاء و جانشين
شدن اجزاى ديگر، هرگز به وحدت شخصيت انسان زيانى نمىرساند.
بنابراين مانعى ندارد خداوند جسم ديگرى بيافريند و روح به آن تعلق گيرد، و روح
با اين جسم در ميان نعمتهاى بهشتى متنعم، و يا در دوزخ معذب گردد، و مىدانيم كه
لذت و عذاب مربوط به روح است و جسم واسطهاى بيش نيست!
اين پاسخ نيز صيح نيست، چرا كه با بسيارى از آيات قرآن تعارض دارد، و
همانگونه كه در بحثهاى گذشته خوانديم قرآن مجيد مىگويد: همان استخوانهاى
پوسيده از همان قبرها در قيامت بپا مىخيزد، نه اينكه خداوند جسم ديگرى مىآفريند
تا روح به آن تعلق گيرد، بنابراين پاسخ مزبور نيز از درجه اعتبار ساقط است.
***
پاسخ نهايى شبهه آكل و مأكول
بهترين پاسخى كه مىتوان به اين سؤال داد نياز به ذكر چند مقدمه دارد:
1- مىدانيم كه اجزاء بدن انسان بارها از زمان كودكى تا هنگام مرگ عوض مىشود
حتى سلولهاى مغزى با اينكه از نظر تعداد كم و زياد نمىشود، از نظر اجزاء عوض
مىگردد، زيرا از يك طرف «تغذيه» مىكنند و از سوى ديگر «تحليل» مىرود، و اين خود باعث تبديل كامل آنها با
گذشت زمان است، خلاصه اينكه در مدتى در حدود هفت سال تقريباً هيچيك از ذرات پيشين
بدن انسان باقى نمىماند.
ولى بايد توجه داشت كه ذرات قبلى به هنگامى كه آستانه مرگ قرار مىگيرد همه
خواص و آثار خود را به سلولهاى نو و تازه مىسپارد، به همين دليل خصوصيات جسمى
انسان از رنگ و شكل و قيافه گرفته، تا بقيه كيفيات جسمانى، با گذشت زمان ثابت
هستند، اين نيست مگر به خاطر انتقال صفات به سلولهاى تازه (دقت كنيد).
بنابراين آخرين اجزاء بدن هر انسانى كه پس از مرگ مبدل به خاك مىشود داراى
مجموعه صفاتى است كه در طول عمر كسب كرده و تاريخ گويائى است از سرگذشت جسم انسان
در تمام عمر!
2- درست است كه اساس شخصيت انسان را روح انسان تشكيل مىدهد ولى بايد توجه
داشت كه