فَاخَذُوا قِطْعَةً وَ هِى عَجْبُ الذَنَبِ الَّذى مِنْهُ خُلِقَ ابْنُ آدَمَ،
وَ عَلَيْهِ يُرَكَّبُ اذا اريدَ خَلْقاً جَديداً فَضَرَبُوهُ بِها: «پس قطعهاى از آن (گاو ذبح شده) را گرفتند كه همان آخرين
مهره ستون فقرات مىباشد، همان چيزى كه فرزندان آدم نيز از آن آفريده مىشوند، و
به هنگام آفرينش جديد بر آن تركيب مىيابند، و آن را بر آن مقتول زدند. [1]
قابل توجه اينكه حديث دوّم به خاطر مرسله بودن ضعيف است و حديث اوّل نيز به
خاطر اختلافى كه در «عمرو بن سعيد» است قابل گفتگوست، بعلاوه چنانكه خواهيم ديد
اين روايات با ظاهر قرآن مجيد سازگار نيست و لذا نمىتوان روى آن تكيه كرد.
به هر حال مطالعات امروز علماى علوم تجربى اين مسأله را نفى مىكند و فرقى
ميان جزء بدنهاى انسانهاى ديگر گردد، و اينكه طرفداران اجزاء اصليه معتقدند
آخرين مهره ستون فقرات كه در عربى آن را
«عَجْبُ الذَّنَبْ» مىنامند جزء اصلى است و با
گذشت زمان از بين نمىرود مطلبى است كه مشاهدات حسى آن را تأييد نمىكند، و بسيار
شده است كه در يك حادثه آتش سوزى تمام بدن تبديل به خاكستر شده و در ميان خاكسترها
نيز تفاوتى ديده نمىشود.
از اين گذشته نظريه فوق با ظاهر آيات قرآن نيز سازگار نيست چرا كه قرآن مجيد
در پاسخ مرد عربى كه استخوان پوسيدهاى را همراه آورده بود و مىگفت: چه كسى آن را
زنده مىكند، مىفرمايد: «همان كسى كه در آغاز آن را آفريد، بار ديگر لباس حيات در
تنش مىپوشاند». و بسيار بعيد به نظر مىرسد كه آن مرد عرب فقط، مهره آخر ستون
فقرات را به دست گرفته بود و از آن سؤال مىكرده است.
ظاهر داستان مرغهاى چهارگانه ابراهيم نيز اين است كه تمام اجزاء از هم جدا
شده باز مىگردد.
به هر حال اين پاسخ چيزى نيست كه در شرايط فعلى و با توجه به متون قرآنى بتوان
روى آن تكيه كرد.
و براى اثبات آن نمىتوان به خبر واحد قناعت نمود.
***
بعضى ديگر در پاسخ «شبهه آكل و مأكول»
راه ديگرى را پيمودهاند و گفتهاند لزومى ندارد همان اجزاء سابق بدن باز گردد،
زيرا شخصيّت انسان به روح اوست، و روح به هر جسمى تعلق گيرد، همان انسان اوّل