نمونهاى از
اين روايات پر معنى را در ذيل با هم بررسى مىكنيم:
1-
در نهج البلاغه در پاسخى كه اميرمؤمنان على عليه السلام به خوارج داد؛ كه مىگفتند:
«لا حُكْمَ الّا لِلّهِ»: «حكومت و حاكميت و داورى مخصوص خدا
است»- فرمود: «كَلِمَةُ حَقٍّ يُرادُبِها الْباطِلُ»: «اين سخن
حقى است كه از آن اراده باطل شده»، سپس فرمود: «نَعَمْ
انَّهُ لا حُكْمَ الّا لِلّهِ وَ لكِنَّ هؤُلاءِ يَقُولُونَ لاامْرَةَ الّا
لِلّهِ»: «آرى درست است كه فرمانى جز فرمان خدا نيست، ولى اينها مىگويند:
حكومت و زمامدارى مخصوص خدا است»، سپس فرمود: «وَ انَّه
لابُدَّ لِلنّاسِ مِنْ اميرٍ بَرٍّ اوْ فاجِرٍ يَعْمَلُ فى امْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ،
وَ يَسْتَمْتِعُ فيهَ الْكافِرُ، وَ يُبَلِّغُ اللَّهُ فيها الاجَلَ، وَ يُجْمَعُ
بِهِ الْفَيْئُ، وَ يُقاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ، وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ، وَ
يُؤخَذُ بِهِ لِلضِّعيفِ مِنَ الْقَوِىِّ حَتّى يَسْتَريحَ بَرّ وَ يُسْتَراحَ
مِنْ فاجِرٍ»:
«مردم به هر حال نيازمند به امير و زمامدارى
هستند، خواه نيكوكار باشد يا بدكار! تا مؤمنان در سايه حكومتش به كار خويش مشغول
باشند، و كافران نيز بهرهمند شوند، و مردم در دوران حكومت او زندگى راحتى داشته
باشند؛ به وسيله او اموال بيت المال گردآورى شود، و به كمك او با دشمنان مبارزه
كنند، جادهها امن گردد، و حق ضعيفان از زورمندان گرفته شود؛ مردم نيكوكار در رفاه
باشند و از دست بدكاران در امان». [1] بديهى است
اينكه مىفرمايد: «اميرى لازم است، خواه نيكوكار يا بدكار» مفهومش اين نيست كه اين
دو يكسانند، بلكه منظور اين است كه در درجه اوّل بايد زمامدارى عادل و نيكوكار
پيدا كرد؛ و اگر نشد وجود زمامدار ظالم از هرج و مرج بهتر است؛ و اين امر منافات
با حاكميت خداوند بر كلّ جهان هستى ندارد، چرا كه حاكميت مانند نبوّت و قضاوت از
ذات پاك او نشأت مىگيرد. در اين عبارت ضمناً ابعاد مختلف فلسفههاى حكومت و دلائل
ضرورت آن به طرز بسيار روشنى بيان شده است كه شرح آن در بحث هاى آينده خواهد آمد.
2-
در روايات معروفى كه فضل بن شاذان از امام على بن موسى الرّضا عليه السلام نقل
كرده است، در بيان دلائل تعيين «اولوالامر» و حاكميت بر اجتماع به سه نكته مهم
اشاره فرموده؛ مىگويد: «اگر كسى بگويد چرا اولوالامر قرار داده شده، و مردم مأمور
به اطاعت