قابل ذكر است كه «طابع» (بر وزن قابل) به معناى مهر زننده است و «طابَعْ» (بر
وزن آتش) به معناى خودِ مهر است و به نظر مىرسد كه حديث فوق، اوّلى با فتح و
دوّمى با كسر باء مىباشد.
اين حديث بار ديگر اين حقيقت را به وضوع ثابت مىكند كه در اين موضوع مسأله
جبر در كار نيست، بلكه حجابهاى دل نتيجه اعمال خود انسان است.
***
در سوّمين آيه مورد بحث به عنوان يك استفهام تقريرى مىگويد: آيا از كسانى كه آيات الهى را
مىشنوند و اعراض مىكنند و گناهان خود را به فراموشى مىسپارند كسى ظالمتر پيدا
مىشود؟ ما بر دلهاى اين گونه افراد فراموشكار لجوج كه اصرار بر كفر و انكار و
تكذيب دارند پرده مىافكنيم، تا آن را نفهمند و از فيض و سعادت ايمان محروم گردند،
و گوشهايشان را از شنيدن صداى حق محروم مىسازيم، و لذا هرچه دعوت به سوى آن شوند
هرگز هدايت نمىپذيرند.
و اينكه قرآن آنها را ظالمترين افراد شمرده، دليلش روشن است، چرا كه هم به
خويش ظلم مىكنند و هم به ديگران، و هم در برابر ساحت قدّس خداوند و آيين او
ظالمند، بنابراين آيه فوق نه تنها دلالتى بر جبر ندارد كه دليل بر اصل اختيار است.
از نكات جالب اينكه فخر رازى كه خود از طرفداران مسلك جبر است هنگامى كه به
اين آيه مىرسد مىگويد: آخر اين آيه دليل طرفداران جبر است در حالى كه صدر آيه
دليل طرفداران اختيار! سپس مىافزايد: ما كمتر آيهاى در قرآن به نفع يكى از اين
دو گروه پيدا مىكنيم مگر اينكه در كنار آن آيهاى به نفع گروه ديگر است، و تجربه
گواه صدق گفتار ماست، اين امتحان شديدى از سوى خدا براى بندگان است، تا علماى
راسخون در علم را از مقلدين جدا سازد! [1] چه اعتراف عجيبى؟!
[1]. تفسير فخر رازى، جلد 21، صفحه
142-/ عجب اينكه آلوسى در روح المعانى هنگامى كه اين جمله را نقل كرده گفته است:
فخر رازى مىگويد اين آيه جزء دلايل قائلين به جبر است و آيه قبل از آن جزء دلايل
قائلين به اختيار، در تفسير الميزان نيز همين مطلب از روح المعانى اخذ شده، در
حالى كه فخر رازى صدر و ذيل يك آيه را مىگويد (دقت كنيد).