بديهى است
آنها از نظر ظاهر، كر و لال و نابينا نبودند بلكه اين صفات باطنى آنها بود (اين
تفسير را ما به خاطر قرائن حاليهاى كه در دست داريم براى اين آيه ذكر مىكنيم).
بنابراين
هنگامى كه قرآن درباره خدا مىگويد: «بَلْ يَداهُ
مَبْسُوطَتانِ؛ هر دو دست خداوند گشاده است». [1]
يا مىفرمايد: «وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِاعْيُنِنا؛ (اى نوح) در
برابر ديدگان ما كشتى بساز». [2]
هرگز مفهوم
اين آيات، وجود اعضاى جسمانى چشم و گوش و دست براى خدا نيست، چرا كه هر جسمى داراى
اجزايى است و نياز به زمان و مكان و جهت دارد، و سرانجام فانى مىشود، و خداوند
برتر از آن است كه اين صفات را دارا باشد، پس منظور از «يَداهُ»
(دستها) همان قدرت كامله الهى است كه سراسر جهان را زير نفوذ خود قرار داده، و
منظور از «اعين» (چشمها) علم و آگاهى اوست نسبت به
همه چيز.
بنابراين ما
هرگز جمود بر تعبيرات فوق-/ چه در باب صفات خدا و چه در غير آن-/ و ناديده گرفتن
قرائن عقلى و نقلى را نمىپذيريم، زيرا روش تمام سخنوران عالم تكيه به اين گونه
قرائن است و قرآن اين روش را به رسميّت شناخته: «وَ ما
ارْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ الّا بِلِسانِ قَوْمِهِ؛ ما هيچ
پيامبرى را نفرستاديم مگر به زبان قومش». [3]
ولى همان طور كه گفته شد قرائن بايد قطعى و روشن باشد.