نام کتاب : اخلاق اسلامى در نهج البلاغه( خطبه متقين) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 2 صفحه : 61
كه هر كس آن
را دارا نيست، ادعا مىكند عالم است، و اگر نسبت علم به او داده شود، خشنود مىشود
و اگر نسبت جهل به او داده شود، از آن تبرّى و برائت مىجويد،»
«كَفَى بِالعِلمِ شَرَفاً ان يَدَّعيه مَن لا
يُحسِنُه و يَفرَح اذا نُسِبَ اليه و كَفى بِالجَهْلِ ذَمّاً انْ يَبْرأ مَن هو
فيه». [1]
چقدر فرق است
بين آنچه از تورات كنونى نقل كرديم كه طبق آن خداوند نمىخواست حضرت آدم (عليه
السلام) عالم شود و بين قول امام صادق (عليه السلام) كه فرمود:
«من دوست دارم با تازيانه بر سر اصحابم زده شود
تا عالم و فقيه شوند. [2] يعنى حاضرم يارانم را با
تازيانه بدنبال علم و دانش بفرستم!
و نيز چقدر
فاصله است بين آنچه تورات كنونى و تحريف شده دارد، با قول مؤسس اسلام و نبىّ گرامى
(صلى الله عليه وآله) كه فرمود:
«العلمُ حَياةُ الاسلامِ وَ عِمادُ الايمان»:
«علم مايه حيات اسلام و ستون ايمان است!»
[3] اسلام و ايمان بدون علم، مردهاى بيش نيست، زيرا اسلام بدون علم را
هر لحظه كه دشمن اراده كند، مىتواند از دست چنين شخصى بگيرد، زيرا تنها اسلحهاى
كه مىتواند اين گوهر گرانبها يعنى اسلام را حفظ كند، علم است و او از ابتدا خلع
سلاح شده، و لذا گرفتن اسلام و ايمان او بسيار راحت است، چنان كه گرفتن يك جواهر
از درون مشت يك مرده چنين است!
در اينجا به
نكاتى در مورد علم و جهل به طور اختصار توجه مىكنيم:
1- خداوند
نخستين معلّم است، در قرآن به آياتى برمىخوريم كه خداوند خود را به عنوان معلم
معرفى كرده گاه به آدم (عليه السلام) علم اسماء مىآموزد (وَ
عَلَّمَ آدَمَ