«انتُم مُوَكِّلون بالظواهر و انَا
رقيبٌ على البَواطِن»:
«شما بر ظاهر مردم گماشته شدهايد، و
من مراقب باطن آنها هستم». [2]
عارف و فيلسوف بزرگوار «علامه طباطبائى» مىگويد: «يكى از اهم چيزهايى كه در
راه سير و سلوك و در حكم ضرورتى از ضروريات آن است، همانا امر مراقبت است».
سالك بايد از اولين قدم كه در راه مىگذارد، تا آخرين قدم، خود را از مراقبت
خالى ندارد، و اين از لوازم حتمى سالك است، بايد دانست كه مراقبت داراى درجات و
مراتبى است: سالك در مراحل اوليه يك نوع مراقبهاى دارد، و در مراحل ديگر انواع
ديگرى، هر چه رو به كمال مىرود و طىّ منازل و مراحل كند، مراقبت او دقيقتر و
عميقتر خواهد شد به طورى كه آن درجات از مراقبت را اگر بر سالك مبتدى تحميل كنند،
از عهده آن برنيامده، يك باره، بارسلوك را به زمين مىگذارد، يا سوخته و هلاك
مىشود، ولى رفته رفته در اثر مراقبه در درجات اوليه و تقويت در سلوك مىتواند
مراتب عاليه از مراقبه را در مراحل بعدى به جاى آورد، و در اين حالات حتى بسيارى
از مباحات در منازل اوليه بر او حرام و ممنوع مىگردد.
در اثر مراقبت شديد و اهتمام به آن آثار حبّ و عشق در ضمير سالك هويدا مىشود،
زيرا عشق به جمال و كمال على الاطلاق فطرى بشر بوده، و با نهاد او خمير شده، و در
ذات او به وديعت گذارده شده است، ليكن علاقه به كثرات و حبّ به ماديات حجابهاى عشق
فطرى مىگردند، و نمىگذارند كه اين پرتو ازلى ظاهر گردد.
بواسطه مراقبت كمكم حجابها ضعيف شده، بالاخره از ميان مىرود، و آن