نام کتاب : اخلاق اسلامى در نهج البلاغه( خطبه متقين) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 2 صفحه : 242
بيست سال سختى كشيدم (و خواندم و ياد گرفتم و با ظرائفش آشنا شدم) سپس بيست
سال به وسيله آن متنعّم شده و لذّت بردم». [1]
نعمت به دست نمىآيد، مگر با انس و محبت، و انس و محبت نيز به دست نمىآيد،
مگر با مداوت بر سختىها در مدت طولانى تا اين كه تكلّف و سختى طبيعتى براى انسان
مىشود و اين بعيد نيست، زيرا در امور مادى مثل غذا خوردن گاه انسانى با اكراه
غذائى را كه مورد طبعش نيست، تناول مىكند و سختى خوردن را به خود تحميل مىكند، و
مواظبت بر اين امر مىكند تا اين كه عادت كرده و ديگر براى خوردن آن نياز به
شكيبائى ندارد، نفس انسانى نيز با عادت دادن بر سختى، سختى برايش آسان مىشود
«هى النفس ما عوَّدتها تَتَعَوَّد»
«اين نفس آنچه را عادتش دهى عادت
مىكند». [2] وقتى
انسن به ذكر خدا شد، از
غيرخدا بريده و اين انس با خداوند، رفيق او نزد مرگ مىشود و در آن وقت به غير
از ياد الهى نمىماند، اگر با ياد خدا انس گرفته از آن بهره برده و متمتّع و
متلذّذ مىشود، امور دنيوى موانع رسيدن او به محبوب بوده، و بعد از مرگ اين امور
از بين رفته، و به محبوب مىرسد، از زندانى كه در آن محبوس بود به ديدار دوست
مىشتابد.
در روايتى از امام صادق (عليه السلام) آمده كه: «كسى كه ذكر خدا كند حقيقتاً،
او مطيع است و كسى كه غافل از او باشد، عاصى و طغيانگر است و طاعت و عبادت علامت
هدايت و معصيت علامت ضلالت و گمراهى است و اصل و ريشه هدايت و ضلالت ذكر و غفلت
است.
پس قلب خود را قبله زبانت قرار ده، و بدون اشاره قلب و موافقت عقل و رضاى
ايمان زبان را حركت نده (فَاجْعَلْ قَلْبَك
قِبْلَةً لِلِسانك و لا تُحَرِّكه الّا بِاشارَةِ
[1]. جامع السعادات، جلد 3، صفحه 360
بحث ذكر- در محجة البيضاء، جلد 2، صفحه 278 بجاى كاءدت كابدت آورده كه از نظر معنا
فرقى ندارد.