نام کتاب : اخلاق اسلامى در نهج البلاغه( خطبه متقين) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 352
بى گناهى كم گناهى نيست در ديوان عشق
يوسف از دامان پاك خود به زندان
رفته است
ولى آفتاب هميشه زير ابر پنهان نمىشود و عاقبت آفتاب عفّت از زير ابر
توطئهها و وساوس آشكار شده و تجلّى اين گوهر عاملى براى رسيدن يوسف (عليه السلام)
به عزيزى مصر شد، پس از اين واقعه از زليخا جملهاى نقل مىكنند كه گفت:
«الحمدلله جَعَل المُلوكَ بِعصيانِهم
عَبيداً و جَعَل العبيدَ بِاطاعَتِهم مُلوكاً»:
«حمد براى خداوندى است كه پادشاهان را
به سبب نافرمانى بَرده و زيردست؛ و بردگان و زيردستان را به سبب فرمانبردارى و
اطاعت، پادشاه گردانيد».
2- «قالَ ما خَطْبُكُنّ اذا رَاوَدتُّنّ يُوسُفَ عَن نَّفْسِهِ ...»
«اشاه به زنان مصرى گفت: چه بود،
حقيقت حال شما زمانى كه با يوسف (عليه السلام) مراوده داشتيد؟» [1] «خَطْبُكنّ» و
«رادوتُنّ» صيغه جمع مؤنث است و مراد اين است كه همه زنانى كه در آن مجلس بودند
طلب وصال با يوسف (عليه السلام) را داشتند.
بايد بهوش بود كه گاهى يك لحظه سرنوشتساز سرنوشت انسان را تا آخر عمر رقم
مىزند و چه بسا تلخى اين يك لحظه برابر با شيرينى روزگارى، و شيرينى لحظهاى
معادل با تلخى روزگارى است و خوشا به حال كسى كه در اين لحظه اسب چموش شهوت را
كنترل مىكند و نمىگذارد او را بر زمين زند، چرا كه زمين خوردن همان، ساقط شدن
همان!
تعجب ندارد كه در يك لحظه يا يك روز يا يك شب سرنوشت انسان تعيين شود، كه شب
قدر هم يك شب است. حضرت يوسف (عليه السلام) اگر يك ساعت هوس بازى مىكرد علاوه بر
اينكه از مقام نبوّت پائين مىآيد چه بسا كشته هم مىشد.
براى نمونه داستان عابد مستجاب الدعوهاى را ذكر كنم كه عاقبت كار او