نام کتاب : لغات در تفسير نمونه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 435
امساك در خرج كردن است. و از آنجا كه
«قتور» صيغه مبالغه است، معناى شدت امساك و تنگنظرى
را مىرساند. [1]
[قِدّ:]
«قِدّ» (بر وزن جنّ) به معناى «چيزى است كه از طول بريده مىشود»! [2]
[قَدْح:]
«فَالْمُورِياتِ
قَدْحاً»
«قَدْح» به معناى زدن سنگ يا چوب و يا آهن و چخماق به يكديگر براى توليد جرقه است. [3]
[قِدَد:]
«كُنَّا طَرآئِقَ
قِدَداً»
واژه «قِدَد» (بر وزن پسر) جمع «قدّ» (بر وزن ضدّ) به معناى «بريده شده» است، و به گروههاى
مختلف، به خاطر اين كه قطعههاى جدا از هم هستند، نيز اطلاق مىشود. [4]
[قَدَر:]
«جِئْتَ عَلى
قَدَرٍ»
«قَدَر» به گفته بسيارى از مفسران، به معناى زمانى است كه مقدر شده بود موسى عليه
السلام به رسالت برگزيده شود، ولى بعضى ديگر آن را به معناى «مقدار» گرفتهاند،
همان گونه كه در بعضى از آيات قرآن نيز، به همين معنا آمده است. [5]
[قَدَّرَ:]
«إِنَّهُ فَكَّرَ
وَ قَدَّرَ»
«قَدَّرَ» از مادّه «تقدير» در اينجا به معناى آماده ساختن مطلب در ذهن و تصميم گرفتن براى اجراى آن نقشه
شوم است. [6]
[قَدَّرَهُ:]
«مِنْ نُطْفَةٍ
خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ»
جمله «قَدَّرَهُ» از مادّه «تقدير» به معناى اندازهگيرى و موزون ساختن است؛ زيرا مىدانيم در ساختمان وجود
انسان، بيش از بيست نوع فلز و شبه فلز به كار رفته، كه هر كدام از نظر كميت، و
كيفيت، اندازه معينى دارد، كه اگر كم و بيشى در آن رخ دهد، نظام وجود انسان به هم
مىريزد. [7]
[قَدِمْنَا:]
«وَ قَدِمْنآ إِلى
مَا عَمِلُوا»
«قَدِمْنَا» از مادّه «قدوم» به معناى «وارد شدن» يا «به سراغ چيزى رفتن» است، و در اينجا دليل بر تأكيد و
جدّى بودن مطلب است، يعنى مسلماً و به طور قطع، تمام اعمال آنها را كه با توجّه و
از روى اراده انجام دادهاند- هر چند ظاهراً كارهاى خير باشد- به خاطر شرك و
كفرشان، همچون ذرات غبار در هوا محو و نابود مىكنيم. [8]
[قُدُور:]
«وَ قُدُورٍ
رَّاسِياتٍ»
«قُدُور» جمع «قدر» (بر وزن قشر) به معناى ظرفى است كه غذا در آن طبخ مىشود. [9]
[قذف:]
«وَ يَقْذِفُونَ
بِالْغَيْبِ»
«قذف» (بر وزن حذف) در لغت به معناى پرتاب كردن تير يا چيزى به سوى يك نقطه دور دست
است، ولى در اين گونه موارد- مانند كلمه رمى- كنايه از متهم ساختن كسى به يك اتهام
ناموسى است، و به تعبير ديگر عبارت از فحش و دشنامى است كه به اين امور مربوط
مىشود.
هر گاه قذف با لفظ صريح انجام گيرد، به هر زبان و به هر شكل بوده باشد، حدّ
آن، هشتاد تازيانه است. و اگر صراحت نداشته باشد مشمول حكم «تعزير» است (منظور از
تعزير، مجازات گناهانى است كه حدّ معينى در شرع براى آن نيامده، بلكه به اختيار
حاكم گذارده شده كه با توجّه به خصوصيّات مجرم، كيفيت جرم و شرايط ديگر روى مقدار
آن در محدوده خاصى تصميم مىگيرد). [10]