نام کتاب : لغات در تفسير نمونه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 385
«صافات» بر آن مقدم داشته شده، ممكن است اشاره به يكى از سه نكته باشد (رجوع به
تراب). [1]
[عفار:]
«عفار» درخت مخصوصى است كه در بيابانهاى حجاز مىروييده و براى آتش زدن از آن
استفاده مىكردند. «عفار» (بر وزن تبار) نوعى چوب «آتش زنه» بود كه آن را روى نوعى چوب ديگر به نام «مرخ» مىزدند، و
مانند سنگ آتشزنه جرقه از آن توليد مىشد، در واقع به جاى كبريت امروز از آن
استفاده مىكردند. [2]
[عَفو:]
«قُلِ الْعَفْوَ
كَذلِك»
«عَفو» در اصل- به گفته «راغب» در «مفردات»- به معناى قصد بر گرفتن چيزى است، يا به
معناى چيزى كه بر گرفتن آن آسان است. و نيز «عَفْو» در لغت به معناى محو كردن آثار
چيزى است، و غالباً به معناى محو آثار گناه مىآيد، كه هم شامل آثار طبيعى آن
مىشود، و هم شامل مجازات آن. و به معناى صرفنظر از مجازات نيز هست. [3]
[عفوّ:]
«إِنَّ اللَّهَ
لَعَفُوٌّ غَفُورٌ»
در اين كه ميان «عفوّ» و «غفور» چه تفاوتى است؟ بعضى گفتهاند: «عفوّ» اشاره به بخشش
خداوند است، و «غفور» اشاره به پوشش گناه است، زيرا ممكن است كسى گناهى را ببخشد،
اما هرگز آن را مكتوم ندارد، ولى خداوند هم مىبخشد و هم مستور مىسازد.
و بعضى «غفران» را به معناى پوشاندن شخص از عذاب، معنا كردهاند كه مفهوم آن
با «عفو» متفاوت است هر چند در نتيجه يكى است. [4]
[عَفَوا:]
«حَتَّى عَفَوْا وَ
قالُوا»
«عَفَوا» از مادّه «عفْو» گاهى به معناى كثرت و زيادى آمده.
گاهى به معناى ترك كردن و اعراض نمودن.
گاهى نيز به معناى آثار چيزى را محو كردن، ولى بعيد نيست، ريشه همه آنها همان
ترك كردن بوده باشد، منتها، گاهى چيزى را به حال خود رها مىكنند تا ريشه بدواند و
توالد و تناسل كند و افزايش يابد؛ و گاهى رها مىكنند تا تدريجاً محو و نابود
گردد، از اين جهت به معناى افزايش و يا نابودى نيز