نام کتاب : لغات در تفسير نمونه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 31
[أَخَذْ:]
«ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِينَ»
«أَخَذْتُ» از مادّه
«أَخْذ» به معناى گرفتن است، ولى در اين موارد كنايه از مجازات است؛ زيرا
گرفتن و دستگير كردن، مقدمه مجازات مىباشد. [1]
[أُخْراكُمْ:]
«فِى أُخْراكُمْ»
«أُخْراكُمْ» از مادّه
«أخر» به معناى «ورائكم»، پشت سر شما
مىباشد. [2]
[أَخْرَس:]
«أَخْرَس» از مادّه
«خرس» به هرگونه گنگ گفته مىشود. بنابراين كُلُّ
أَبْكَمَ أَخْرَسُ وَ لَيْسَ كُلُّ أَخْرَسَ أَبْكَمُ: «يعنى هر
ابكمى، اخرس است اما هر اخرسى، ابكم نيست».
گاهى اين
ماده در مورد كسى اطلاق مىشود كه به خاطر ضعف عقل از سخن گفتن عاجز و ناتوان است.
[3]
[أَخِّرْنَا:]
«أَخِّرْنآ إِلَى أَجَلٍ»
تعبير به
«أَخِّرنَا» از مادّه «أخر» (ما را به
تأخير انداز) قرينه روشنى است بر تقاضاى ادامه حيات در دنيا؛ و اگر اين سخن را در
قيامت به هنگام مشاهده آثار عذاب مىگفتند، بايد بگويند: خداوندا ما را به دنيا
بازگردان. [4]
[أخسئوا:]
«قالَ اخْسَئُوا فِيْها وَلَاتُكَلِّمُونَ»
«اخسئوا» از مادّه
«خَسَأَ» كه به صورت فعل امر است، معمولًا براى دور كردن سگ به كار مىرود؛ و
هر گاه در مورد انسانى گفته شود به معناى پستى او و مستحق مجازات بودن است.
[5]
[أَخْفى:]
«يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى»
«أَخْفى» از مادّه
«اخفاء» است. براى اين واژه معانى مختلفى گفته شده از جمله بعضى گفتهاند:
«أَخْفى» آن است كه انسان مطلبى در دل نگهداشته و به كسى نمىگويد.
بعضى
گفتهاند: «أَخْفى» آن است كه به فكر كسى نرسيده است،
اما خدا از آن آگاه است.
بعضى ديگر
گفتهاند: «أَخْفى» نيّتى است كه شخص به دل دارد. بعضى
گفتهاند: «أَخْفى» اسرارى است كه در ذات پاك خدا است.
در حديثى از امام باقر عليه السلام و صادق عليه السلام مىخوانيم: «سرّ آن است كه
در دل پنهان نمودهاى و أَخْفى آن است كه به خاطرت آمده اما فراموش كردهاى».
[6]