نام کتاب : لغات در تفسير نمونه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 24
است، سپس به
هر چيز مرتفع و شايسته، اطلاق شده است، به همين جهت «أَجْدَر»
معمولًا بهمعناى شايستهتراستعمال مىشود. [1]
[أَجْر:]
«إِنَّ لَنَا أَجْراً»
«أَجْر» از مادّه
«أجْر» گر چه به معناى هر گونه پاداش است اما با توجّه به اين كه به صورت
«نكره» است، و نكره در اين گونه موارد براى تعظيم و بزرگداشت يك موضوع
مىآيد، به معناى اجر و پاداش مهم و فوقالعادهاى است.
به خصوص اين
كه: در اصلِ اجر و پاداش جاى ترديد و گفتگو نبوده، آنچه آنها مىخواستند از فرعون
قبل از آن قول بگيرند، مسأله اجر و پاداش مهم و برجسته بود.
[2]
[أَجرام:]
«الَّذِينَ أَجْرَمُوا»
«أَجرام» از مادّه
«جُرم» در اصل، به معناى قطع كردن است و از آنجا كه افراد گنهكار پيوندها
را قطع مىكنند، و خود را از اطاعت فرمان خدا جدا مىسازند، اين كلمه به
«گناه» نيز اطلاق شده است، و در آن اشاره لطيفى به اين حقيقت است كه هر
انسانى در ذات خود پيوندى با حق، و پاكى و عدالت دارد، و آلودگى به گناه در واقع
جدايى از اين فطرت الهى است. [3]
[أَجْل:]
«مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنَا»
«أَجْل» از مادّه
«أجْل» (بر وزن نخل) در اصل، به معناى «جنايت»
است، سپس به هر كارى كه عاقبت ناگوارى دارد گفته شده، و بعد از آن به هر كارى كه
عاقبتى داشته باشد گفتهاند و الآن غالباً براى تعليل و بيان علت چيزى به كار
مىرود. [4]
[أَجَل:]
«ثُمَّ قَضَى أَجَلًا»
«اجل» از مادّه
«أجْل» در اصل، به معناى «مدت معين»
است. و «قضاء اجل» به معناى تعيين مدت و يا به آخر
رساندن مدت است؛ اما بسيار مىشود، كه به آخرين فرصت نيز «اجل»
گفته مىشود.
مثلًا
مىگويند: «اجلِ دَيْن» فرا رسيده است؛ يعنى آخرين موقع
پرداخت بدهى رسيده است. و اين كه به فرا رسيدن مرگ نيز، «اجل»
مىگويند؛ به خاطر آن است كه آخرين لحظه عمر انسان در آن موقع است.
«اجل» همانگونه كه قبلًا هم
گفتهايم دو گونه است:
«حتمى» و
«مشروط يا معلق». اجل حتمى، زمان پايان قطعى عمر شخص يا قوم يا
چيزى است كه هيچ گونه دگرگونى در آن