نام کتاب : لغات در تفسير نمونه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 203
خ
[خائِنَةٍ:]
«تَطَّلِعُ عَلَى
خآئِنَةٍ»
«خائِنَةٍ» گر چه اسم فاعل است، ولى در اينجا معناى مصدرى دارد و مساوى با خيانت است و
در ادبيات عرب اين موضوع سابقه دارد كه «اسم فاعل» به معناى «مصدر» مىآيد، مانند:
«عافية» و «خاطية». اين احتمال را نيز دادهاند كه «خائِنَةٍ» صفت «طائفة» مىباشد
كه در تقدير است. [1]
[خابَ:]
«وَ خابَ كُلُّ
جَبَّارٍ»
«خابَ» از مادّه «خيبة» (بر وزن غيبة) به معناى از دست رفتن مطلوب است كه با كلمه نوميدى در فارسى
تقريباً مساوى است. [2]
[خاتم:]
«اللَّهِ وَ خاتَمَ
النَّبِيِّينَ»
«خاتم» (بر وزن حاتم) آن گونه كه ارباب لغت گفتهاند، به معناى چيزى است كه به وسيله
آن پايان داده مىشود، و نيز به معناى چيزى آمده است كه با آن اوراق و مانند آن را
مهر مىكنند. [3]
تعبير به: خاسِرُون «زيانكاران»، به خاطر آن است كه حبّ دنيا چنان انسان را سرگرم مىكند كه
سرمايههاى وجودى خويش را در راه لذات ناپايدار، و گاهى، در اوهام و پندارها، صرف
مىكند و با دست خالى از اين دنيا مىرود، در حالى كه، با داشتن سرمايههاى بزرگ،
براى زندگى جاويدانش كارى نكرده است. [5]
[خاسِىء:]
«قِرَدَةً
خاسِئينَ»
«خاسِىء» از مادّه «خَسْأ» و «خسوء» (بر وزن نسل و شيوع) به معناى طرد و ذلت است، اين تعبير در اصل به معناى
راندن و طرد كردن سگ آمده، سپس در معناى وسيعترى كه راندن توأم با تحقير باشد در
موارد ديگر نيز به كار رفته است و هر گاه، در مورد «چشم» به كار رود، به معناى
خسته و ناتوان شدن است. [6]