نام کتاب : لغات در تفسير نمونه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 180
ديگرى قرار بگيرد مىگويند در «حِجر» او است.
و از اين نظر كه «حجر» (بر وزن قشر) در اصل، به منطقهاى گفته مىشود كه آن را
سنگچين (تحجير) كرده، و ممنوع الورود ساخته باشند، به «حجر اسماعيل»، «حجر»
مىگويند؛ به خاطر ديوارى كه اطراف آن كشيده و جدا گرديده است.
«حِجْر» در سوره «فجر» به معناى عقل است و در اصل، به معناى «منع» مىباشد؛ مثلًا گفته مىشود: قاضى
فلان كس را «حَجْر» (بر وزن زجر) كرد، يعنى او را از تصرف در اموالش ممنوع ساخت. و
يا اين كه به اطاق «حجره» گفته مىشود، چون محلى است محفوظ و ممنوع از اين كه
ديگران وارد آن شوند. و به دامان نيز «حِجْر» (بر وزن فكر) گفته مىشود، به خاطر
حفظ و منع ديگران. و از آنجا كه «عقل» نيز انسان را از كارهاى نادرست منع مىكند
از آن تعبير به «حِجْر» شده، همان گونه كه خود واژه عقل نيز به معناى «منع» است،
لذا به طنابى كه بر زانوى شتر مىبندند تا مانع حركت او شود، «عقال» مىگويند. [1]
[حجرات:]
«مِنْ وَرآءِ
الْحُجُراتِ»
«حجرات» جمع «حجره»، در اينجا اشاره به اطاقهاى متعددى است كه در كنار مسجد پيامبر صلى الله عليه
و آله، براى همسران او تهيه شده بود و در اصل، از مادّه «حَجْر» (بر وزن اجر) به
معناى منع است؛ زيرا «حُجْره» مانع ورود ديگران در حريم زندگى انسان است. [2]
[حِجْراً مَحجوراً:]
«وَحِجْراً
مَّحْجُوراً»
جمله «حِجْراً مَحجوراً» جملهاى بوده است كه در ميان عرب به هنگامى كه با كسى روبرو مىشدند و از او
وحشت داشتند براى امان گرفتن، اين جمله را مىگفتند، يعنى:
«ما را معاف و در امان داريد و از ما
دور باشيد». [3]
[حَدّ:]
«وَ تِلْكَ حُدُودُ
اللَّهِ»
«حَدّ» به معناى چيزى است كه ميان دو شىء مانع گردد؛ و لذا به مرزهاى كشورها «حدود»
گفته مىشود، و قوانين الهى را از اين رو «حدود الهى» مىگويند كه عبور از آن مجاز
نيست. [4]
[حدائق:]
«فَأَنْبَتْنَا
بِهِ حَدآئِقَ»
«حدائق» جمع «حديقه» به طورى كه بسيارى از مفسران گفتهاند: به معناى باغى است پر درخت، سرسبز و
خرّم كه اطراف آن