«حاجُّوكَ» از مادّه «مُحاجّه» در لغت به معناى بحث، گفتگو، استدلال و دفاع از يك عقيده يا يك مسأله است. [2]
[حاذرون:]
«وَإِنَّا لَجَميعٌ
حاذِرُونَ»
بعضى از مفسران، «حاذرون» را از مادّه «حَذْر» به معناى خوف و ترس از توطئه آنها تفسير كردهاند. و بعضى
از «حَذَر» به معناى هوشيارى، بيدارى و آمادگى از نظر نيرو و سلاح، ولى اين دو
تفسير با هم منافاتى ندارد، چرا كه فرعونيان هم بيمناك بودند و هم آمادگى براى
مقابله داشتند. [3]
[حاشَ:]
«وَ قُلْنَ حاشَ
لِلَّهِ»
«حاشَ لِلَّهِ» از مادّه «حشى» به معناى طرف و ناحيه است، و «تحاشى» به معناى كنارهگيرى مىآيد و مفهوم جمله «حاشَ لِلَّهِ»
اين است كه خدا منزه است، اشاره به اين كه يوسف عليه السلام بندهاى است پاك و
منزه. [4]
[حاشرين:]
«فِي الْمَدآئِنِ
حاشِرينَ»
«حاشرين» از مادّه «حشر» به معناى بسيج كردن گروهى از مردم به سوى ميدان جنگ يا مانند آن است، و به
اين ترتيب، مأموران مىبايست ساحران را به هر قيمتى كه ممكن است براى مبارزه با
موسى عليه السلام بسيج كنند. [5]
[حاصِب:]
«يُرْسِلَ
عَلَيْكُمْ حاصِباً»
«حاصِب» از مادّه «حَصْب» به معناى طوفان و بادى است كه «حصباء» يعنى سنگريزهها را حركت مىدهد و پشت سر هم بر جايى
مىكوبد، و در اصل از «حصباء» به معناى سنگريزه گرفته شده است. [6]
[حافِرَه:]
«لَمَرْدُودُونَ
فِي الْحافِرَةِ»
«حافِرَه» از مادّه «حفر» در اصل به معناى كندن زمين است؛ و اثرى كه از آن باقى مىماند «حفره» ناميده مىشود.
سم اسب را «حافر» مىگويند، چون زمين را حفر