نام کتاب : لغات در تفسير نمونه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 134
شده است؛ گوشهايى كه حقايق را مىشنوند و در خود نگه مىدارند.
يا به تعبير ديگر، گاه انسان سخنى را مىشنود و فورا آن را از گوش بيرون
مىافكند. همان طور كه در تعبيرات عاميانه مىگوئيم از اين گوش شنيد و از گوش ديگر
بيرون كرد؛ ولى، گاه روى آن انديشه مىكند و در دل جاى مىدهد، و آن را چراغ راه
زندگى خود مىشمرد. اين چيزى است كه از آن تعبير به «وعى» مىشود. [1]
[تغابن:]
«ذلِكَ يَوْمُ
التَّغابُنِ»
«تغابن» از باب «تفاعل» است، و معمولًا در مورد كارهايى گفته مىشود كه دو جانبه باشد؛ مانند، تعارض
و تزاحم و ... اين معنا در مورد قيامت ممكن است به اين ترتيب باشد كه تعارض گروه
مؤمنان و كافران، نتيجهاش در قيامت ظاهر شود و در حقيقت روز قيامت، روز ظهور
تغابن است. از بعضى از كلمات اهل لغت نيز استفاده مىشود كه باب «تفاعل» هميشه به
اين معنا نيست و در اينجا به معناى ظهور غبن است (مفردات راغب، مادّه غبن). [2]
[تَغَشَّاها:]
«تَغَشَّاها
حَمَلَتْ»
«تَغَشَّاها» از مادّه «تَغَشِّى» به معناى پوشاندن است و اين جمله در زبان عرب كنايه لطيفى از آميزش جنسى است. [3]
[تَغِيضُ:]
«وَ مَا تَغِيضُ
الأَرْحامُ»
«تَغِيضُ» از مادّه «غيض» در اصل به معناى «فرو بردن مايع و فروكش كردن» آن است. و به همين جهت به
معناى نقصان و فساد نيز آمده است. «غَيضه و
مَغيض» به مكانى گفته مىشود كه آب در آن مىايستد و
آن را مىبلعد. «ليلة غائضة» به معناى شب تاريك است، گويى همه نورها را بلعيده و فرو برده است. [4]
«تَفَثَ» به گفته بسيارى از ارباب لغت و مفسران معروف، به معناى چرك، كثافت و زوائد
بدن همچون ناخن و موهاى اضافى است و به گفته بعضى در اصل به چركهاى زير ناخن و
مانند آن گفته مىشود. گر چه، بعضى از ارباب لغت منكر وجود چنين ريشهاى در لغت
عرب شدهاند، ولى گفتهاى