نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 7 صفحه : 106
بيان آيه 64
لغت
يد: در لغت به پنج معنى آمده: 1- دست 2- نعمت 3- قوت 4- ملك 5- تصدى
فعل به معناى نعمت در شعر عدى بن زيد بكار رفته:
و لن اذكر النعمان الا بصالح
فان له عندى يديا و انعما
يعنى: نعمان را هرگز جز به شايستگى ياد نمىكنم، زيرا او را پيش من
نعمتهايى است.
«يدى» جمع يد مثل «عبيد» جمع عبد. به معناى نعمتها.
و به معناى قوت، مثل:(أُولِي الْأَيْدِي وَ
الْأَبْصارِ) (ص 45: صاحبان قوت و عقل) و به معناى ملك، مثل:(الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاحِ)
(بقره 237: كسى كه عقد نكاح در تحت تسلط و ملك اوست) و به معناى تصدى فعل، مثل:(لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ) (ص 57: منظور آدم
است كه به عنوان تجليل از وى ميفرمايد: خود من متصدى خلقتش گرديدم. اگر چه همه
مخلوقات را او آفريده است) گاهى نيز از اين كلمه اراده «نصرت» ميشود. چنان كه در
حديث است:
«و هم يد على من سواهم»
(يعنى مسلمانان يكديگر را يارى مىكنند و در مقابل دشمن همدست هستند)
گاهى كلمه «يد» بطور استعاره، در چيزهايى بكار مىرود كه دست ندارند. مثل «يد
الدهر» (دست روزگار) شاعر گويد:
الا طرّقت مى هيوما بذكرها
و ايدى الثريا جنح فى المغارب
آيا «مى» با ياد او دستخوش تحير شد و حال آنكه «دستهاى ثريا» (ستاره
ثريا) به جانب مغرب منحرف شده بود.
كلمه يد. بطور استعاره، در موارد بسيارى بكار مىرود. مثلا از آنجا
كه شخص
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 7 صفحه : 106