responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي    جلد : 6  صفحه : 225

و بر اثر مجاورت با «بجاد» مجرور شده.

زجاج گويد:

- هر گاه كلمه را به جر قرائت كنند عطف بر «رءوس» است و بنا بر اين پاها را مثل سر بايد مسح كرد. برخى از پيشينيان خاطر نشان كرده‌اند كه:

- جبرئيل به مسح پاها نازل شد و سنت، شستن پاها است.

وى گويد:

- جر كلمه بخاطر مجاورت، آنهم در قرآن كريم، روا نيست، لكن مسح بنا بر اين حدى كه در قرآن براى آن تعيين شده مانند شستن است.

اخفش گويد:

- اين كلمه بر حسب لفظ عطف بر «رءوس» و بر حسب معنى از آن منقطع است. مانند گفته شاعر:

- علفتها تبناً و ماء باردا. يعنى آن حيوان را كاه دادم و او را آب سرد نوشانيدم.

در باره قرائت نصب كلمه، گفته‌اند:

- عطف است بر «ايديكم»، زيرا فقهاى بلاد اسلامى را ديده‌ايم كه پاها را مى‌شويند و به مسح اكتفاء نمى‌كنند. از پيامبر گرامى نيز روايت است كه قومى را در حال وضو ديد كه پشت پاها را نمى‌شستند فرمود: واى بر اين پشت پاها از آتش‌[1]. اين مطلب را ابو على فارسى ذكر كرده است.

كسانى كه مى‌گويند هم مسح و هم شستن پاها واجب است، بدون اينكه خود را بزحمت افكنند، جر و نصب كلمه را بر ظاهر آن عطف كرده، جر را بنا بر عطف بر لفظ «رءوس» و نصب را بنا بر عطف بر محل آن دانسته‌اند. در ادبيات عرب، نمونه اين مطلب، بسيار است. مثلا: «ليس فلان بقائم و لا ذاهباً» شاعر نيز گويد:

معاوى اننا بشر فأسجح‌

فلسنا بالجبال و لا الحديدا

يعنى: اى معاويه، ما انسانيم. كوه و آهن نيستيم. ما را عفو كن. (در اينجا


[1]-

ويل للعراقيب من النار

. در باره اين حديث بعدا گفتگو خواهد شد

نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي    جلد : 6  صفحه : 225
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست