نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 6 صفحه : 208
است، بخوريد.
شان نزول
از ابو رافع است كه[1]: جبرئيل
خدمت پيامبر رسيد و اجازه خواست و پيامبر او را اجازه داد، لكن جبرئيل داخل نشد.
پيامبر رداى خود را برداشت و بيرون رفته، فرمود: اجازه داديم. جبرئيل عرض كرد:
درست است، ولى ما داخل خانهاى كه در آن سگ و عكس باشد، نمىشويم. هنگامى كه جستجو
كردند، معلوم شد كه در برخى از خانهها بچه سگ، وجود داشت.
ابو رافع مىگويد: پيامبر مرا مامور كرد كه تمام سگان مدينه را بكشم.
من هم فرمان پيامبر را اجرا كردم. مردم گرد آمدند و پيش پيامبر شكايت كردند.
پيشواى اسلام سكوت كرد. از اينرو آيه نازل شد و پيامبر اجازه داد سگهايى كه نفع
دارند نگه دارى كنند و سگهاى بى نفع و مزاحم و موذى را نگه دارى نكنند[2] ابو حمزه ثمالى و حكم بن ظهيره
روايت كردهاند كه «زيد الخيل» و عدى بن حاتم خدمت پيامبر آمده، عرض كردند: در
ميان ما دو مرد هستند كه داراى شش سگ شكارى هستند. اين سگها گاوان وحشى و آهوان را
شكار مىكنند. برخى از آنها فرصت ذبحشان پيدا مىشود و برخى نه. با اينكه خداوند
ميته را حرام كرده است، از اين شكارها چه چيز بر ما حلال است؟ از اينرو خداوند
دستور فرمود كه از شكار حيوانات شكارى بخورند و پيامبر او را «زيد الخير» ناميد.
مقصود
در آيه پيش خداوند، محرمات را ذكر كرد، اكنون به ذكر چيزهاى حلال
پرداخته
[1]- متن كتاب در اين مورد آشفته به نظر رسيد. از اينرو عين
روايت ابو رافع را از جلد پنجم تفسير الميزان صفحه 224 ترجمه كرديم. در مورد عكس
بايد توجه داشت، كه عكسهاى آن روز تصوير خدايان بود و خصوصيت ديگر داشت.
[2]- باز هم روايت، خالى از آشفتگى نيست، زيرا اگر در برخى از
خانهها بچه سگ باشد چه مانعى دارد كه جبرئيل وارد خانه پيامبر نشود. از اينرو
استاد علامه طباطبائى پس از نقل روايت مىفرمايند: اين روايت به مجعول بودن،
شبيهتر است.
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 6 صفحه : 208