نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 5 صفحه : 159
لمس: ماليدن دست. بعدا معناى آن توسعه پيدا
كرده و بر تماس بدنى- بطور كلى- اطلاق شده است. التماس هم از ماده لمس است لكن
دلالت بر تماس بدنى ندارد بلكه بمعناى طلب است. چنان كه شاعر گويد:
العبد و الهجين و الفلنقس
ثلاثة فايهم تلمس
يعنى بنده و كسى كه مادرش بنده و كسى كه پدرش بنده است سه تا هستند
پس كداميك از ايشان را طلب مىكنى. «ملتمس معروف» يعنى طالب معروف.
تيمم و تامم: قصد. چنان كه شاعر مىگويد:
«تيممت
داراً و
يممن دارا»
يعنى: من خانهاى قصد كردم و آنها خانهاى را. لكن در شرع اسلام، اين
كلمه، نام قصدى مخصوص است و آن اين است كه خاكى قصد كند و آن را در اعضايى مخصوص
به كار برد.
صعيد: سطح زمين بدون گياه و درخت ولى زجاج گويد: صعيد سطح زمين است
اعم از اينكه خاك باشد يا نباشد. وجه اين تسميه اين است كه اگر از باطن زمين بخارج
آن صعود كنيم، سطح زمين پايان اين صعود است. پس سطح زمين «صعيد» است.
اعراب
(وَ أَنْتُمْ سُكارى): جمله حال و منصوب است و
عامل آن(لا تَقْرَبُوا) است و ذو الحال واو
«تقربوا» است.
جنباً: عطف است بر محل جمله حاليه(وَ أَنْتُمْ سُكارى) و مقصود از آن جمع است.
عابرى سبيل: مستثنى منه و منصوب است.
تعلموا: منصوب است به تقدير «ان» و علامت نصب آن سقوط نون از آخر آن
است. اين كلمه بضميمه «ان» كه در تقدير است، محلا مجرور است به «حتى» و(حَتَّى تَعْلَمُوا) محلا منصوب است بملاحظه
اينكه مفعول «تقربوا» است و همچنين(حَتَّى تَغْتَسِلُوا).
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 5 صفحه : 159