بيان آيه 40
لغت:
مرد عاقر: آنكه فرزندش نشود و زن عاقر يعنى نازا (از عقر يعقر) و عقر مصدر است.
لبيد گويد: أ عاقر مثل ذات رحم.
يعنى: آيا زن نازا چون زنيست كه بسيار مىزايد (و رحم زنده و سالم دارد.) عقر: ديه فرج زن كه غصب شده باشد.
بيضه عقر: آخرين بيضه.
عقر: محله هر قومى و نيز اصل هر چيز.
غلام: جوان.
غلمة و اغتلام بشدت و بسيار طالب زن و نكاح بودن و بهمين مناسبت بجوان كه در چنين سنى است غلام گويند.
تفسير:
(قالَ): (گفت) زكريا.
(رَبِ): بار پروردگارا: بخدا گفت نه بجبرئيل كه او را ندا داده بود.
(أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ): چگونه فرزندى خواهم داشت؟
(وَ قَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ): يعنى پيرى و سستى بر من مستولى شده.
و اينكه گويند پيرى بمن رسيده چون پيرى بمنزله طلب كننده انسان است كه بانسان وارد ميشود.
و اينكه گويند انسان به پيرى ميرسد بگذشت سالها و زمانها بآن ميرسد.
ولى اگر گفته شود كه شهر بمن رسيد (بلغنى البلد) باين معنى كه من بشهر