responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي    جلد : 4  صفحه : 60

بيان آيه 40

لغت:

مرد عاقر: آنكه فرزندش نشود و زن عاقر يعنى نازا (از عقر يعقر) و عقر مصدر است.

لبيد گويد: أ عاقر مثل ذات رحم.

يعنى: آيا زن نازا چون زنيست كه بسيار مى‌زايد (و رحم زنده و سالم دارد.) عقر: ديه فرج زن كه غصب شده باشد.

بيضه عقر: آخرين بيضه.

عقر: محله هر قومى و نيز اصل هر چيز.

غلام: جوان.

غلمة و اغتلام بشدت و بسيار طالب زن و نكاح بودن و بهمين مناسبت بجوان كه در چنين سنى است غلام گويند.

تفسير:

(قالَ‌): (گفت) زكريا.

(رَبِ‌): بار پروردگارا: بخدا گفت نه بجبرئيل كه او را ندا داده بود.

(أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ‌): چگونه فرزندى خواهم داشت؟

(وَ قَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ): يعنى پيرى و سستى بر من مستولى شده.

و اينكه گويند پيرى بمن رسيده چون پيرى بمنزله طلب كننده انسان است كه بانسان وارد ميشود.

و اينكه گويند انسان به پيرى ميرسد بگذشت سال‌ها و زمانها بآن ميرسد.

ولى اگر گفته شود كه شهر بمن رسيد (بلغنى البلد) باين معنى كه من بشهر

نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي    جلد : 4  صفحه : 60
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست