نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 27 صفحه : 381
شأن نزول اين سوره:
مفسّرين اهل سنّت گفتهاند: كه لبيد بن اعصم يهودى سحر كرد رسول خدا
6 را آن گاه آن را در چاه بنى زريق انداخت، پس رسول خدا 6
مريض شد، پس آن حضرت در بين آنكه خوابيده بود دو فرشته نزد او آمدند پس يكى از
آنها نزد سر آن حضرت نشست و ديگرى در پيش پاى آن حضرت، پس بآن حضرت خبر دادند كه
آن در چاه ذروان در درون صورتى زير سنگى و جف پوست خوشه خرما و راعوفه سنگى است در
ته چاه كه بر آن مىايستد، پس پيغمبر 6 بيدار شد و حضرت على 7 و زبير
و عمّار را فرستاد، پس آب چاه را كشيدند و آن سنگ را بلند كردند و آن جف و بسته را
از آن بيرون آوردند و ديدند در آن شانه راست و در دو دانه از دندانههاى آن شانه
يازده گره است كه با سوزن دوخته شده، پس اين دو سوره نازل شد، پس هر آيهاى كه
مىخواند يكى از اين گرهها باز ميشد و پيغمبر 6 در خود
احساس سبكى و عافيت ميكرد، پس چون دو سوره مذكوره تمام شد همه گرهها باز، و
پيغمبر 6 عافيت كامل پيدا نمود و جبرئيل 7 ميگفت
بنام خدا تو را از شر هر چيزى كه آزارت كند از حسود و چشم بدى حفظ ميكنم، و خدا تو
را شفا بخشد.
و اهل سنّت اين را از عايشه و ابن عبّاس روايت كردهاند، و اين درست
نيست براى اينكه كسى كه توصيف شود به اينكه سحر شده و جادو گرديده پس مثل آنست كه
عقلش زايل شده و ديوانه گشته است و مسلّما خدا امتناع دارد اين را در قول خودش كه
فرمود،( (وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا)
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 27 صفحه : 381