نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 26 صفحه : 30
شاعر تعريف ميكند پدر خود را و ميهماندارى
او را.
تفسير:
آن گاه خداوند سبحان تهديد نمود كفّار را و مذمّت فرمود:( (وَ ذَرْنِي)) اى محمّد( (وَ الْمُكَذِّبِينَ)) آن كسانى كه تكذيب ميكند تو
را در تبليغاتت و آنچه را كه ايشان را از توحيد و اخلاص عبادت و در روز بعث و جزاء
ميخوانى و اين گفتار مانند گفتار گويندهاى است كه ميگويد واگذار مرا با او وقتى
بخواهد او را تهديد كند و آن منصوبست بنا بر اينكه مفعول معه بوده باشد.
((أُولِي النَّعْمَةِ)) يعنى صاحبان ثروت و
توانگران در دنيا، يعنى مجازات و كيفر همه آنان با منست و تو دلت را مشغول بكيفر
آنان مكن.
((وَ مَهِّلْهُمْ قَلِيلًا)) اندكى آنان را مهلت
و فرصت بده و اين نيز تهديد و وعيد ديگريست آنها را و نيست مگر مدّت كوتاهى تا
هنگامى كه جنگ بدر واقع شد (و آنان بدست امير المؤمنين 7 كشته شدند) و
تأخير بيانداز آنان را در مدّت كمى.
مقاتل گويد: اين آيه در باره آن ده نفرى كه در غزوه بدر اطعام
ميكردند و ما در سوره انفال آنها را ياد كرديم نازل شده، و در باره بزرگان قريش و
(مستهزءين) مسخره كنندگان پيامبر نازل گرديد.[1]
[1] و آنان پنج نفر بشرح زير بودهاند: كه پيامبر6 در باره
آنها نفرين كرد و آيه( إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ) در باره آنها نازل و
تمامى آنان در يك روز هلاك شدند.
1- وليد بن
مغيره مخزومى كه خارى بپايش رفت و رگ اكحل او قطع و خون جارى شد تا هلاك شد و
ميگفت خداى محمّد6 مرا كشت.
2- عاص بن وائل سهمى كه براى كارى بيرون رفت و سنگى از زير
پاى(- او در رفت و افتاد و پاره پاره شد و مرد و داد ميزد كه خداى محمّد 6 مرا كشت.
3- اسود بن عبد يغوث براى استقبال پسرش از شهر خارج شد و در سايه
درختى نشست جبرئيل سر او را بدرخت كوبيد تا مرد و ميگفت خداى- محمّد6 مرا كشت.
4- حارث بن طلاطله در موقع باد سموم از منزلش بيرون رفت و
صورتش مانند سياههاى حبشه شد چون بخانهاش آمد و گفت من حارث هستم بر او خشم نموده
و او را كشتند و او داد ميزد خداى محمّد مرا كشت.
5- اسود بن حارث ماهى شور خورد و تشنگى بر او غالب و آن قدر
آب نوشيد كه شكمش تركيد مرد و ميگفت خداى محمّد مرا كشت.( مترجم)
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 26 صفحه : 30