نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 24 صفحه : 8
و اهواء: جمع هوى و آن رقّت قلب است بميل و
خواهش طبيعتها، مثل لطافت هواى فضا، ميگويند: هوى يهوى هوى هو، هر گاه طبيعتش مايل
بچيزى باشد.
المزدجر: يعنى، متّعظ بر وزن مفتعل، از زجر مگر آنكه تاء تبديل به
دال شده تا آنكه موافق زاء شود با آشكارا نمودن، و گفته ميشود انكرت الشيء فهو
منكر، و نكرته فهو منكور، و اعشى جمع بين دو لغت كرده و گويد:
و انكرتنى و ما كان الذى نكرت
من الحوادث الا الشيب و الصلعا
و انكار كرد آن زن مرا و دورى نمود از من و نبود موجب نفرت او از
رويدادها مگر سفيدى محاسن و ريختن موى جلوى سرم.
و النكر و المنكر چيزى است كه نفس امتناع از آن ميكند و آن را
نمىپذيرد از جهت نفرت طبع از آن، و اصل آن از انكاريست كه آن نقيض و ضدّ اقرار
است.
الاجداث: گورها جمع جدث و جدف بفاء نيز لغتى است در اين- معنى.
الاهطاع: سرعت و شتاب در رفتن است، يعنى تند روى.
اعراب آيات:
((فَما تُغْنِ النُّذُرُ)) جايز است كه ما براى
انكار، پس حرف ميباشد و جايز است كه استفهام باشد، پس اسم ميباشد و تقدير در اوّل
اينست فلا تغنى النذر، پس رسولان و پيامبران بىنياز نيستند، و در دوّمى (استفهام)
تقدير آن اينست: (فاى شىء تغنى النذر) پس چيست آنچه پيامبران و نذيران را بى نياز
ميكند.