نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 23 صفحه : 338
بر سر آن آوردند منظور از آن كوه معيّنى
است.
الرق- رق پوستى است كه روى آن مى نويسند و اصل آن از معناى لمعان و
درخشش است، گفته ميشود (ترقرق الشيء) آنجا كه چيزى درخشش داشته باشد، و نيز
ميگويند: (ترقرق السراب) يعنى: (سراب برق زد).
المسجور- مسجور بمعنى مملو است، گفته ميشود (سجرت التنور) يعنى:
آن را پر از آتش نمودم، و (عين سجراء) يعنى: چشمى كه در آن سرخى راه
يافته، گويى كه در اثر آنچه كه اطراف آنست سرخ شده است، مانند سجار براى تنور كه
بمعنى سفيدى آميخته به سرخى است، لبيد شاعر گويد:
(فتوسطا
عرض السرى فصدعا
مسجورة متجاوز أقلامها)
المور- مور عبارتست از رفت و آمد اشياء همانگونه كه دود رفت و آمد
ميكند تا از بين ميرود، و صرف آن عبارتست از (مار يمور مورا فهو ماير).
و اعشى در شعر خود گفته است:
(كان
مشيّتها من بيت جارتها
مور السحابة لا ريث و لا عجل)
بعضى هم گفتهاند: (مرّ السحابة) يعنى: آسمان بسان ابرها در حركت
است.
خوض- عبارتست از وارد شدن با پا در آب، و اينجا وارد شدن در گفتار به
آن تشبيه شده است.
دعّا- دع بمعنى دفع است در صرف آن گفته ميشود: (دعّه يدعّه دعّا)
مانند (صكّه يصكّه صكّا).
اعراب آيات:
و الطور- واو در آن براى قسم آمده است، و ما بعدش عطف بر آن شده است.
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 23 صفحه : 338