نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 23 صفحه : 22
شده بود براى غلام شرح داد عداس در پيشگاه
خدا و رسول بسجده افتاد، و سپس شروع به بوسيدن پاهاى پيامبر 6 نمود در حالى كه
از پاهاى حضرت خون مىچكيد.
عتبه و شيبه كه غلام خود را در آن حال ديدند ساكت شدند، وقتى غلام
بسوى آنان بازگشت، گفتند: تو را چه شد كه در برابر محمّد بسجده افتادى و پايش را
بوسيدى، در حالى كه تا بحال از تو ديده نشده است با ما كه آقاى تو هستيم اين رفتار
را كرده باشى؟
عداس گفت: اين شخص بنده شايستهاى است و در باره پيامبرى به نام يونس
بن متى كه خدا براى ما فرستاده بود چيزهايى برايم تعريف كرد كه از آن اطّلاع كامل
داشتم.
هر دو خنده سر داده گفتند: اين مرد تو را از دينت گمراه نسازد، زيرا
او مردى است سخت شيّاد.
پيامبر خدا 6 بسوى مكه بازگشت تا اينكه بدرخت خرمايى رسيد، در نيمه
شب براى خواندن نماز بپا خاست، گروهى از جنّيان كه اهل نصيبين و به قولى اهل يمن
بودند بر حضرت عبور كردند، حضرت را ديدند كه نماز صبح مىگذارد و به قرائت قرآن
مشغول بود، گوش به قرآن خواندن حضرت فرا دادند و اين گفتار مستفاد از قول سعيد بن
جبير و گروهى از مفسّرين است.
عده ديگر گفتهاند: رسول خدا 6 مأمور شد كه جنّيان را اندرز دهد و
آنان را به سوى خدا دعوت كند، و قرآن برايشان بخواند، خداوند عدّهاى از جنّيان را
از نينوى بسوى حضرت فرستاد، حضرت به ياران خود فرمود من مأموريت دارم كه امشب بر
جنيّان قرآن بخوانم، كداميك از شماها همراه من خواهد آمد؟
عبد اللَّه مسعود همراه حضرت شد، عبد اللَّه گويد: بجز من كسى با
حضرت
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 23 صفحه : 22