responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي    جلد : 23  صفحه : 21

را دزديده باشم اگر تو از طرف خدا رسالتى داشته باشى، ديگرى گفت: مگر خداوند عاجز بوده است كسى غير از تو را برسالت فرستد، سوّمى گفت: بخدا سوگند پس از اين جلسه ديگر هيچگاه با تو سخن نخواهم گفت، اگر تو همانگونه كه مى‌گويى پيامبر هستى از آن مهمتر مى‌باشى كه سخنت رد شود، و اگر بخدا نسبت دروغ مى‌دهى شايسته نيست كه من بعد از اين با تو سخن بگويم.

حضرت را مسخره كردند، و در ميان قوم خود گفتگوهايى كه با حضرت نموده بودند افشاء ساختند، و سر راه حضرتش در دو صف كمين كردند، و بهنگامى كه رسول خدا 6 از ميان دو صف آنان رد مى‌شدند حضرتش را مورد حمله قرار دادند، و با سنگ به پاهاى حضرت مى‌زدند بطورى كه پاهاى حضرت خون آلود شد، اما حضرت از ميان آنان نجات يافت در حالى كه خون از پاهايش مى‌ريخت و با همين حالت خسته و ناراحت وارد باغى از باغهاى آنان شده زير سايه يكى از درختان خرما نشست.

در همين هنگام حضرت متوجّه شد كه اين باغ مربوط به عتبة بن ربيعة و شيبة بن ربيعه است، وقتى حضرت آنان را در باغ ديد از وجود آنان ناراحت شد، زيرا از دشمنى آنان با خدا و رسول بخوبى آگاه بود.

عتبه و شيبه كه حضرت را ديدند غلام خود را كه نامش عداس بود با مقدارى انگور خدمت حضرت فرستادند، اين غلام مسيحى و اهل نينوا بود، همين كه اين غلام خدمت حضرت رسيد حضرت از او پرسيد: از چه سرزمينى هستى؟ غلام گفت: من از سرزمين نينوى هستم، حضرت فرمود: از شهر بنده صالح يونس بن متى هستى؟

عداس پرسيد تو از يونس بن متى چه اطلاعى دارى؟

حضرت فرمود: من پيامبر خدا هستم، و خداوند از حال يونس بن متى بمن خبر داده است، پس از آنكه حضرت از حال يونس بن متى آنچه را كه بر او وحى‌

نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي    جلد : 23  صفحه : 21
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست