نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 23 صفحه : 147
قهرمانى كار آزموده هستم).
از صف مسلمانان عامر بميدانش رفت و در حالى كه رجز خوانده ميگفت:
قد علمت خيبر انى عامر
شاكى السلاح بطل مغامر
اين دو پهلوان رقيب دو ضربت رد و بدل كردند، كه شمشير يهودى روى سپر
عامر فرود آمد، و چون شمشير عامر كوتاه بود ساق پاى يهودى را هدف گرفت تا بر آن
ضربتى وارد كند كه شمشير بهدف اصابت نكرد و به ران خودش خورد و در اثر ضربت خودش
بشهادت رسيد.
سلمه گويد: ناگهان عدهاى از ياران رسول خدا 6 را ديدم كه ميگويند:
كار عامر باطل شد او خودش را كشت، من خدمت پيامبر رسيدم و در حالى كه
گريه ميكردم گفتم: ميگويند: عمل عامر باطل شده است؟! حضرت فرمودند اين حرف را چه
كسى گفته است؟ گفتم: افرادى از اصحاب شما، فرمودند: دروغ گفتهاند بلكه عامر دو
بار اجر دريافت نمود، راوى گويد: ما عاقبت آنان را به محاصره در آورديم، بطورى كه
ما نيز در وضع نامناسبى قرار گرفتيم، ولى سرانجام خداوند فتح و پيروزى را نصيب ما
فرمود، و جريان آن بدين ترتيب بود:
پيامبر خدا 6 پرچم جنگ را بدوش عمر بن خطاب گذاشت و آنچه كه از
سپاه اسلام لازم بود همراه او براه افتادند، و با مردم خيبر برخورد كردند، عمر و
يارانش عقب نشينى كردند و خدمت پيامبر خدا 6 آمدند، در حالى كه ياران عمر او را
ميترسانيدند، و عمر نيز آنان را از عظمت و قدرت دشمن ميترسانيد، پيامبر 6 نيز
سردرد داشتند و بميان مردم نمىآمدند، پس از آنكه دردش خوب شد فرمود: مردم با خيبر
چه كردند؟ جريان را بحضرتش خبر دادند حضرت فرمود:
(لاعطين الراية غدا رجلا يحبّ اللَّه و رسوله، و يحبّه اللَّه و رسوله
كرارا
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 23 صفحه : 147