responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي    جلد : 21  صفحه : 91

آمدند، او در قضاوت عجله كرد، در حالى كه بر او واجب بود قبلا، ادعاى هر يك از دو خصم را درباره ديگرى پرسيده و بشنود و به نفع يكى، پيش از استماع دعواى دومى قضاوت نكند تا اصل دعوى ثابت گردد، و اين كه داود در اين هنگام شتاب در قضاوت كرده به اين جهت بود كه از وارد شدن نابهنگام آن دو خصم به وحشت افتاد و بى‌توجه شده بود.

داستانى ناپسند درباره «داود» (ع)

درباره حضرت «داود» (ع) قصه‌اى را نقل كرده‌اند كه ناپسند بوده و موافق با مقام نبوت نمى‌باشد و اكنون آن را نقل مى‌كنيم:

حضرت «داود» بسيار نماز مى‌خواند و مى‌گفت خدايا! تو ابراهيم را بر من فضيلت دادى و او را به عنوان خليل انتخاب كردى و موسى را بر من فضيلت دادى و او را (كليم) گردانيدى! خداوند فرمود: اى داود! ما ايشان را آزمايش كرديم و به اين مقام رسانيديم ولى تو را به مانند آنان آزمايش نكرديم، اگر بخواهى تو را هم امتحان مى‌كنيم؟

داود گفت: آرى مرا هم امتحان كن، پس روزى كه او در محرابش بود كبوترى به چشمش خورد و خواست او را بگيرد، كبوتر به پنجره پرستشگاه پريد و داود به دنبال آن به پنجره درآمد در اين هنگام چشمش به زن «اوريا» افتاد كه او خود را مى‌شست، پس دل به او بست و تصميم گرفت با او ازدواج كند. در يكى از جنگها دستور داد كه «اوريا» در پيشاپيش جبهه جلوتر از «تابوت سكينه» مشغول مبارزه شود، «اوريا» نيز چنين كرد و كشته شد، و چون عده وى تمام شد با همسر او ازدواج كرد و «سليمان» از او زاده شد، روزگار به كام داود مى‌گذشت تا روزى كه در محراب خود مشغول عبادت بود، دو مرد را مشاهده كرد و از آنان هراسيد، آن دو به وى گفتند نترس ما دو

نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي    جلد : 21  صفحه : 91
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست