responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي    جلد : 20  صفحه : 383

چيزى كه نميشنوند و نمى‌بينند بعبادت كسى دعوت كنيم كه هم ميشنود و هم مى‌بيند.

پادشاه گفت آيا براى ما خدايى جز اين خدايان هست گفتند آرى آنكه تو را و خدايان تو را آفريده است، گفت برخيزيد تا درباره شما فكرى كنيم پس مردم آنها را گرفتند و در بازار و زدند.

وهب بن منبه گويد: حضرت عيسى (ع) اين دو رسول را فرستاد بانطاكيه پس آمدند آنجا ولى دست رسى بشاه آنجا پيدا نكردند و مدّت توقّف آنها طول كشيد.

پس يك روز پادشاه بيرون رفت و آنها در سر راه شاه ايستاده و تكبير گفته و خدا را ياد نمودند، پس پادشاه خشمگين و غضبناك شده و امر بحبس و زندان آنها نموده و هر كدام را يكصد شلّاق زدند، پس چون رسولان را تكذيب كرده و شلّاق زدند، حضرت عيسى 7 شمعون صفا بزرگ حواريين را عقب آنها فرستاد تا آنها را يارى نموده و از بند و گرفتارى آزاد كند.

پس شمعون بطور ناشناس وارد شهر شده و باطرافيان پادشاه معاشرت نموده تا با او مأنوس شده و خبر او را به پادشاه دادند، پس شاه او را طلبيده و از معاشرت او خشنود و باو انس گرفته و او را گرامى داشت، سپس روزى بپادشاه گفت شنيده‌ام كه شما دو نفر را در زندان حبس نموده و شلاق زده‌اى موقعى كه تو را بغير دينت دعوت نمودند، آيا تو گفته آنها را شنيده‌اى، شاه گفت آن روز چنان خشمناك شدم كه نتوانستم گفتار آنها را بشنوم.

گفت اگر اجازه دهيد آنها را بياورند تا به بينيم چه دارند و چه ميگويند، پس پادشاه آنها را طلبيد، پس شمعون بآنها گفت كى شما را به اينجا فرستاده‌

نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي    جلد : 20  صفحه : 383
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست