نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 20 صفحه : 124
رفته از حق رفتن ظاهرى، سپس پيامبر را مخاطب
فرموده و گفت:
(وَ إِذْ تَقُولُ) و زمانى كه مىگويى يعنى اى
محمد يادآور هنگامى كه ميگفتى( لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ
عَلَيْهِ) با آن كسى كه خدا بر آن انعام فرمود بهدايت و رهنمايى بايمان.
(وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ) و تو انعام نمودى بر
آن و او را آزاد كردى.
سدى و ثورى گويند: خدا بر او به محبت پيغمبر 6 انعام فرمود و
پيامبر بر او انعام نمود بآنكه او را پسر خوانده خود قرار داد و او زيد بن حارثه
بود.
(أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ)
يعنى زنت را نگهدار و او را طلاق نده و اين كلام اقتضا ميكند كه مشاجره و نزاعى
ميان آنها واقع شده باشد، تا پيغمبر 6 او را موعظه نموده و فرمود او را نگهدار.
(وَ اتَّقِ اللَّهَ) و به ترس از خدا در طلاق
گفتن آن و مفارقت از او و زيانهاى آن.
(وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَ تَخْشَى
النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ) و
آنچه كه در خاطرت پنهان داشتهاى كه اگر زيد او را طلاق گفت براى خود تزويج كنى و
ميترسيد آن حضرت از ملامت مردم كه بگويند دستور داد كه زيد طلاقش دهد تا خودش
بگيرد.
و بعضى گفتهاند: كه آنچه را كه در دل خود مخفى كرده بود اين بود كه
خداى سبحان او را آگاهى داده بود كه زينب بزودى از همسران او خواهد بود و زيد هم
بزودى او را طلاق خواهد داد، پس چون زيد نزد پيامبر 6 آمد و گفت ميخواهم كه زينب
را طلاق بدهم پيامبر 6 باو فرمود:
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 20 صفحه : 124