responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي    جلد : 18  صفحه : 67

پيامبر سخنى نگفت و روز ديگر نيز آنها را دعوت كرد و مثل روز پيش از آنها پذيرايى نمود. آن گاه آنها را انذار كرده، فرمود: اى فرزندان عبد المطلب، من مأمورم كه شما را انذار كنم و بشارت دهم. اسلام آوريد و اطاعتم كنيد. تا هدايت شويد. آن گاه فرمود: چه كسى با من برادر و همكار ميشود و چه كسى دست دوستى بمن ميدهد و بعد از من وصى من و در خاندان من جانشين من و ادا كننده دين من مى‌شود؟ همه سكوت كردند تا سه بار تكرار كرد و هم چنان آنها ساكت بودند. و در هر سه بار على جواب ميداد: من. پيامبر هم در مرتبه سوم به على گفت: تو.

قوم برخاستند، در حالى كه به ابو طالب مى‌گفتند: پسرت را اطاعت كن كه او را بر تو امير ساخت.

اين روايت را ثعلبى در تفسير خود آورده است.

اين داستان از ابو رافع هم روايت شده است. طبق اين روايت، پيامبر همه را در شعب جمع كرد و گوسفندى را پختند و همگى خوردند تا سير شدند و از كاسه‌اى نيز همگى نوشيدند تا سيراب گشتند. آن گاه پيامبر به آنها فرمود: خدا مرا مأمور كرده است كه خويشاوندان نزديكم را بترسانم. شما خويش و قبيله منيد. خدا پيامبرى را برنگزيد، مگر اينكه يكى از افراد خانواده‌اش را برادر و وزير و وارث و جانشين و وصى او گردانيد. چه كسى بر ميخيزد و با من بيعت ميكند كه برادر و وارث و وزير و وصى من باشد و نسبت بمن همچون هارون باشد نسبت بموسى، الا اينكه بعد از من پيامبرى نخواهد بود.

على برخاست و با او بيعت نمود و او را اجابت كرد. سپس پيامبر به على فرمود:

نزد من آى. آن گاه دهانش را گشود و آب دهان خود را در دهان او ريخت و ميان شانه‌ها و بر سينه او نيز آب دهان خود را ماليد.

ابو لهب گفت: به پاداش اينكه اجابتت كرد، بد چيزى به او بخشيدى. دهان و صورتش را پر از آب دهان كردى.

پيامبر فرمود: پر از علم و حكمتش كردم.

نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي    جلد : 18  صفحه : 67
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست