نبرد و راه عجيب خود را پيش گرفت.
گفت: اين همان است كه طلب مىكرديم و از راهى كه آمده بودند، دوباره بازگشتند.
قرائت:
حفص «و ما انسانيه» و در سوره فتح( بِما عاهَدَ عَلَيْهُ) بضم ها و ديگران بكسر هاء قرائت كردهاند.
لغت:
لا ابرح: همواره. شاعر گويد:
و ابرح ما ادام اللَّه قومى
زحى البال منتطقاً مجيدا
يعنى: تا خداوند قوم مرا نگهدارد همواره من آسوده دلم و به ستايش آنها زبانم گوياست.
حقب: روزگار و زمان. جمع «احقاب» زجاج گويد: حقب، هشتاد سال است.
سرب: راه و مسلك. در لغت به معناى گودالى است در زمين كه راه نجات در آن نباشد. كسى كه در زمين راه پيمايى كند، «سارب» گويند. شاعر گويد:
انى سربت و كنت غير سروب
و تقرب الاحلام غير قريب
يعنى: چگونه رفتى؟ در حالى كه تو رونده نبودى و نزديك شدن به آرزوها ممكن نيست! نصب: تعب و رنج. وصب نيز به همين معنى است.
اعراب:
سرب: ممكن است اين كلمه مفعول دوم «اتخذ» يا مفعول مطلق براى فعل محذوف باشد.
(أَنْ أَذْكُرَهُ): در محل نصب و بدل از هاء «انسانيه» يعنى «ما انسانى ان اذكره الا الشيطان».
عجبا: ممكن است اين كلمه از زبان يوشع يا از زبان موسى باشد. يعنى: