نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 15 صفحه : 125
فما اسطاعوا: حمزه به تشديد طاء و ديگران
بدون تشديد خواندهاند.
تشديد آن بخاطر ادغام تاء در طاء است.
دكاء: كوفيان به مد و ديگران «دكا» خواندهاند. قرائت دوم بنا بر اين
است كه مفعول مطلق فعل محذوف باشد. يعنى «دكه دكا» و قرائت اول بنا بر اين است كه
مضاف در تقدير باشد. يعنى «جعله مثل دكاء» (وقتى كه خدا بخواهد. آن را صاف و محو
مىكند) حذف مضاف بخاطر تذكير جبل است.
لغت:
سد: بستن.
ردم: سد.
زبر: جمع زبره. قطعه آهن يا مس.
قطر: آهن يا مس مذاب. شاعر گويد:
حسام كلون الملح صاف حديده
جراز من اقطار الحديد المنعت
يعنى: شمشيرى برنده برنگ نمك كه آهن آن خالص و از آهن ذوب شده خوب
ساخته شده است.
استطاع: در اين كلمه سه لغت است: «استطاع يستطيع» و «اسطاع يسطيع» و
«استاع يستيع».
مقصود:
(حَتَّى إِذا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ):
اكنون خداوند بشرح جريان بازگشت ذو- القرنين از مشرق و حركت او از ميان دو كوه و
ايجاد سدى در ميان آنها و مانع شدن يأجوج و مأجوج از گذشتن از آنجا مىپردازد. اين
معنى از ابن عباس و قتاده و ضحاك است.
(وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا): در آنجا مردمى زندگى مىكردند، كه زبان كسى نمىفهميدند و خودشان
داراى زبانى مخصوص بودند.
ابن عباس گويد: طورى بودند كه به سختى مطالب ديگران را مىفهميدند.
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 15 صفحه : 125