نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 12 صفحه : 301
مواشى و چهار پايانشان هلاك شد، و خدا
بدينوسيله كه آنها را بنزد يوسف بمصر برد توانگرشان ساخت، و اينكه يوسف 7 در ميان نعمتها تنها بيرون آمدن از زندان را ذكر فرمود و نامى از نجات از
چاه بميان نياورد براى بزرگوارى او بود كه نخواست از رفتار برادران سخن بميان
آورد، و بعضى گفتهاند: براى آن بود كه موضوع خلاصى از زندان براى يوسف مهمتر بود
و مدت توقف او در زندان طولانىتر و محنتش در آنجا بيشتر بود.
(مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطانُ بَيْنِي وَ بَيْنَ
إِخْوَتِي) پس از اينكه شيطان ميان من و برادرانم افساد كرد و برادرى ما را بهم
زد، و ابن عباس گفته: يعنى بوسيله حسد و رشگ در كار ما داخل شد.
(إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِما يَشاءُ) كه
براستى پروردگار من در تدبير كار بندگانش بر طبق مشيت خود لطيف است، و مشكل را بر
ايشان آسان گرداند، و بلطف او است كه اين نعمتها براى ما آماده گشته و فراق ما
مبدل بوصال و جدايى ما باجتماع تبديل شده.
ازهرى گويد: لطيف از نامهاى خدا است كه معناى آن رفيق و مهربان نسبت
ببندگان است. و ديگرى گفته: لطيف آن كسى است كه خواسته انسان را از روى مهربانى
بوى برساند، و قول ديگر آنست كه لطيف: يعنى دانا و عالم به جزئيات و ريزه كارى هاى
امور.
(إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ) و
براستى كه او داناى بهمه چيزها و فرزانه و حكيم در تدبير هر كارى است.
در كتاب «النبوة» بسندش از امام صادق 7 روايت كرده كه
فرمود:
يعقوب بيوسف فرمود: پسر جان! براى من بگو برادران با تو چه كردند؟
يوسف گفت: پدر جان مرا از بيان اين داستان معذور دار، يعقوب او را
سوگند داد كه برايم بيان كن. يوسف اظهار كرد كه برادران مرا گرفته و بر سر چاهم
نشاندند آن گاه گفتند: پيراهنت را بيرون آور، بدانها گفتم: شما را سوگند ميدهم به
آبروى پدرم يعقوب كه پيراهن مرا بيرون نياوريد و عورتم را آشكار نكنيد، در اينوقت
يكى
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 12 صفحه : 301