نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 12 صفحه : 297
ترجمه:
و چون بر يوسف در آمدند پدر و مادر خويش را نزد خود جاى داد، و گفت:
بمصر در آئيد كه انشاء اللَّه در امان خواهيد بود (99) و پدر و مادرش را بر سرير
(سلطنت) بالا برد و همگى براى او سجدهكنان به رو در افتادند، و (يوسف) گفت: پدر
جان اين بود تعبير خواب پيشين من كه خداى من آن را محقق كرد و بمن احسان كرد كه از
زندان بيرونم آورد و شما را از باديه (بدينجا) آورد پس از آنكه شيطان ميان من و
برادرانم جدايى افكند كه براستى پروردگار من هر چه را بخواهد (نسبت به بندگانش)
لطف دارد (و كارهاى آنها را از روى كرم و لطف اداره ميكند) و براستى كه او دانا و
فرزانه است (100) پروردگارا بمن سلطنت بخشيدى و تعبير خوابها را بمن آموختى،
آفريننده آسمانها و زمينى، و تو در دنيا و آخرت مولاى من هستى مرا مسلمان بميران و
بشايستگانم قرين فرما (101) و اين خبرهاى غيب است كه آن را بتو وحى ميكنيم و تو در
وقتى كه (فرزندان يعقوب) همدست شده بودند (و براى يوسف) نقشه ميكشيدند نزد ايشان
نبودى (102).
تفسير:
(فَلَمَّا دَخَلُوا عَلى يُوسُفَ)
يعنى پس از آنكه يعقوب با خاندانش از ديار خود حركت كرده و بمصر آمدند بر يوسف در
آمدند. و در حديثى كه ابن محبوب بسند خود از امام باقر 7 روايت كرده آن
حضرت فرمود: يعقوب به فرزندانش گفت:
همين امروز بار سفر را ببنديد و با همه خاندان خود حركت كنيد، خاندان
وى با يعقوب و خاله يوسف كه ام يامين بود حركت كردند و بخاطر سرورى كه داشتند راه
را بسرعت پيمودند و پس از نه روز بمصر رسيدند، و چون بمصر وارد شدند و بخانه سلطان
وارد شدند يوسف پدر خود را در آغوش كشيد و گريست، سپس پدرش يعقوب را با خالهاش بر
سرير سلطنت نشانيد آن گاه بدرون خانه رفت و سرمه بر چشم كشيده و روغن (و عطريات)
بر تن ماليد و جامه سلطنت پوشيده بنزد آنان آمد، آنها كه يوسف را در آن شكل ديدند
براى تعظيم يوسف و شكرانه نعمتى كه خدا به آنها داده
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 12 صفحه : 297