(وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ) و
چون قافله از مصر بيرون آمد و بسوى شام براه افتاد.
(قالَ أَبُوهُمْ) پدرشان يعقوب بفرزندانش كه
پيش او بودند گفت:
(إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ) من
بوى يوسف را مىشنوم. از امام صادق 7 روايت شده كه فرمود: يعقوب در
فلسطين بوى پيراهن يوسف را از فاصله مسير ده شب راه شنيد. و ابن عباس گفته: از
مسير هشت شب راه بوى او را استشمام كرد. و حسن گفته: از هشتاد فرسخى آن را استشمام
نمود. و اصم گفته: از مسير يك ماه. ابن عباس گويد: بادى وزيد و بوى پيراهن يوسف را
بمشام يعقوب رسانيد، و دنبال آن گفته:
باد صبا از خداى تعالى اجازه گرفت كه قبل از رسيدن بشير و آوردن
پيراهن يوسف بوى آن را بمشام يعقوب برساند و خداوند اجازهاش داد، و از اينرو است
كه هر غمناكى بباد صبا اندوهش را تخفيف دهد. و شاعران در وصف آن شعرها گفتهاند
مانند اين شعر:
[1]- شعر مزبور را نابغة در مدح نعمان بن منذر پادشاه حجاز در
زمان خود گفته و قبل از آن اين شعر است كه ميگويد:
و لا أرى
فاعلا فى الناس يشبهه
و لا احاشى من
الاقوام من احد
[2]- باد صبا بادى است كه چون بر جان غمناكى بوزد غمهايش را بر
طرف سازد. مترجم گويد: در اشعار شعراى پارسى زبان نيز در توصيف صبا بدين مضمون
اشعار زيادى گفتهاند( از آن جمله حافظ گويد:
از صبا هر دم
مشام جان ما خوش ميشود
آرى آرى طيب
انفاس هواداران خوش است
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 12 صفحه : 293