نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 12 صفحه : 215
(گذارده) ميبرم و مرغان از آن ميخورند تعبير
آن را بما خبر ده كه براستى تو را از نيكو كاران مىبينيم (و كارهايت همه نيكو
است) (36) يوسف گفت: غذايى كه روزيتان گردد (در خواب يا بيدارى) براى شما نيايد جز
آنكه من پيش از آمدنش شما را بتعبير آن آگاه كنم، و اين علم از آن چيزهايى است كه
پروردگارم بمن آموخته كه من آئين گروهى را كه ايمان بخدا نياورند و نسبت بآخرت
كافر (و منكر) هستند ترك كردهام (37) و آئين پدرانم: ابراهيم و اسحاق و يعقوب را
پيروى كردهام، ما را نشايد كه چيزى را شريك با خدا گردانيم اين كرم خدا است بر ما
و بر مردم ولى بيشتر مردم سپاس خدا را نميدارند (38).
شرح لغات:
فتى- در لغت بمعناى جوان است- و زجاج گفته: برده را نيز «فتى» گويند
و روى اين معنى ممكن است آن دو «فتى» كه با يوسف بزندان رفتند جوان بوده باشند و
ممكن است پير بودهاند. و ديگرى گفته: بغلام «فتى» گويند و كنيز را «فتاة» خوانند
و در حديث است كه فرمودند: كسى بغلام و كنيز خود نگويد «عبدى» و «امتى» بلكه
بگويد: «فتاى» و «فتاتى».
تفسير:
خداى سبحان در اين آيات از حال يوسف 7 در زندان خبر ميدهد.
(وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيانِ)
يعنى پس از آنكه صلاح در اين ديدند كه يوسف را زندانى كنند بزندانش افكندند و دو
جوان نيز با يوسف داخل زندان شدند، و بگفته برخى آنها دو تن از غلامان شاه مصر
بودند و نام شاه وليد بن ريان بود. كه يكى از آن دو ساقى شاه بود و ديگرى آشپز
مخصوص او، كه از ايندو نزد شاه سعايت شده بود و بدو گفته بودند آشپز مخصوص
ميخواسته بوسيله غذا شاه را مسموم كند و ساقى نيز بهمكارى و همدستى با او متهم شده
بود.
(قالَ أَحَدُهُما إِنِّي أَرانِي أَعْصِرُ خَمْراً) يوسف 7 وقتى داخل زندان شد بزندانيان گفت: من عالم به
تعبير خواب هستم و آن دو نفر بهم گفتند: خواب است، او را
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 12 صفحه : 215