نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 11 صفحه : 58
اين رسول خدا است! مسلمانان كه صداى عباس را
شنيدند بازگشتند و گفتند: «لبيك، لبيك» و بخصوص انصار سبقت جسته بجنگ مشركين
پرداختند تا جايى كه رسول خدا- 6- (كه از دور ميدان جنگ را
تماشا ميكرد) فرمود: «اكنون تنور جنگ گرم شد، من از روى صدق و راستى پيغمبرم، و
منم فرزند عبد المطلب».
در اينوقت بود كه نصرت خداى تعالى نازل گشت، و قبيله هوازن بسختى
شكست خورده و منهزم گشتند و بهر سو گريختند، و مالك بن عوف بيامد تا داخل قلعه
طائف گشت مسلمانان آنها را تعقيب كرده حدود صد نفر آنان را كشتند و اموال و زنان و
فرزندانشان را باسارت گرفتند، رسول خدا 6 دستور داد كودكان و اموال را بسوى-
جعرانة[1] ببرند، و
بديل بن ورقاء خزاعى را بر آنها گماشت، و خود بدنبال فراريان و مالك بن عوف به
طائف آمد و آن شهر را محاصره كرد و بقيه ماه شوال را در همانجا توقف كرد، و چون
ماه ذيقعده شد از آنجا حركت كرده به جعرانة آمد و غنائم جنگ را تقسيم نمود.
سعيد بن مسيب گويد: مردى كه در جنگ حنين بهمراه مشركان بود براى من
گفت:
هنگامى كه ما با لشگر رسول خدا- 6- برخورد كرديم
باندازه دوشيدن گوسفند در برابر ما تاب مقاومت: اوردند و منهزم گشتند، ما بتعقيب
آنان پرداختيم تا چون بصاحب استر شهباء (خاكسترى رنگ) يعنى رسول خدا- 6- رسيديم، مردانى سفيد رو را ديديم كه بما گفتند رويتان زشت باد باز
گرديد و ما باز گشته و آنها بر ما غالب شدند و ما را شكست دادند، و منظورش از
مردان سفيد رو همان فرشتگان بودند.
و زهرى گفته: شنيدم كه در آن روز شيبة بن عثمان نقل كرده كه من پشت
سر
[1]- جعرانة نام جايى است ميان مكه و طائف و فاصله آن تا مكه هفت
ميل است.
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 11 صفحه : 58