responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي    جلد : 10  صفحه : 177

عتبة بن ربيعه گفت: آيا جمعيت آنها منحصر بهمين است و كسى براى حمايت آنها در كمينگاه نيست؟ عمرو بن وهب مأموريت پيدا كرد كه اين موضوع را رسيدگى كند. او لشكر پيامبر را دور زد و بازگشت و گفت: اينها كسى ندارند. ملاحظه كنيد كه چطور زبانشان بند آمده است! و مثل مار لب مى‌جنبانند. هيچ راه نجاتى ندارند بجز كشته شدن. همه آنها بايد كشته شوند، حالا رأى خود را بگوييد.

ابو جهل گفت: تو دروغ مى‌گويى. ترس ترا فرا گرفته است! و خداوند اين آيه را نازل كرد:(وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها) (انفال، 61: اگر براى آشتى تمايلى داشته باشند، تو هم به آشتى تمايل داشته باش) پيامبر گرامى براى آنها پيامى فرستاد به اين مضمون:

- اى جماعت قريش، من خوش ندارم كه در جنگ با شما پيشقدم شوم. عرب را بمن واگذاريد و باز گرديد.

عتبه گفت: هيچكس اين پيشنهاد را رد نمى‌كند. سپس بر شتر سرخ موى خود سوار شد و در ميان دو لشكر بحركت درآمد و مردم را از جنگ نهى كرد، پيامبر اسلام كه او را مى‌نگريست، فرمود: اگر خيرى پيش كسى باشد، پيش صاحب شتر سرخ موى است و اگر از او اطاعت كنند، بصلاح آنهاست.

عتبه در برابر قريش نطقى ايراد كرد و چنين گفت:

- اى جماعت قريش، امروز از من اطاعت كنيد و يك عمر مرا نافرمان باشيد.

محمد را عهدى است و پيمانى. او پسر عموى شماست. عرب را به او واگذاريد. اگر او راستگوست، كه شما بايد از او حمايت كنيد و اگر او دروغگوست، گرگهاى عرب براى او كافى است.

ابو جهل خشمگين شد و گفت: تو ترسيده‌اى! عتبه گفت: مثل منى هرگز نمى‌ترسد. قريش خواهند دانست كه من ترسيده‌ام يا تو و تو بيشتر بقوم خود زيان مى‌رسانى يا من! سپس زره خود را پوشيد و همراه برادرش شيبه و پسرش وليد پيش آمد و گفت: محمد، قرشيانى كه همشأن ما هستند، بجنگ ما

نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي    جلد : 10  صفحه : 177
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست