سيرى در مقتلنويسى و تاريخ نگارى عاشورا از آغاز تا عصر حاضر[1] (1)
محسن رنجبر
پژوهشگر و دانشجوى دكترى تاريخ اسلام
چكيده
پژوهش حاضر در دو مقطع كلى به شناسايى و معرفى مقاتل و
نگاشتههاى مربوط به تاريخ عاشورا از آغاز تا عصرحاضر مىپردازد. مقطع
نخست در دو بخش سامان يافته كه در بخش اول آن به شناسايى و
معرفى فهرست وار مقاتلاز آغاز تا قرن هفتم پرداخته و در بخش دوم،
معرفى توصيفى آثار موجود در تاريخ عاشورا تا قرن هفتم، صورت
گرفتهاست. اما مقطع دوم كه درباره مقاتل و نگاشتههاى قرن هشتم
تا چهاردهم است، نيز شامل دو بخش است. در بخشنخست، پس از بيان يك
مقدمه، به شناسايى و معرفى چند اثر مهم از قرن هشتم تا عصر حاضر
پرداخته و در بخشدوم، مهمترين آثار قرنهاى معاصر كه نقش به
سزايى در تحريف و ارائه گزارش نادرست و جعلى و در برخى موارد،
افسانهاى، درباره قيام عاشورا داشتهاند، شناسايى و معرفى شده است.
اين پژوهش به سبب گستردگى، در سه قسمت، ارائه مىشود: قسمت
اول و دوم آن مربوط به مقطع نخست (از آغازتا قرن هفتم و شامل دو
بخش) است كه در اين شماره و شماره بعدى به چاپ مىرسد و قسمت
سوم آن كه مربوط بهمقطع دوم است، انشاء الله در شماره 16 زمستان
سال 1386 به چاپ خواهد رسيد.
واژگان كليدى: امام حسين«عليهالسلام»، عاشورا، مقتل نگارى و قرنهاى نخستين.
مقدمه
بىترديد واقعه عاشورا در ميان حوادث قرنهاى نخستين پس از ظهور
اسلام، مهمترين و تاثيرگذارترين حادثه تلقىشده و از ابعاد گوناگون
بيشترين اهميت را در ميان ديگر حوادث تاريخى به خود اختصاص داده
است. عظمت واهميت خاص اين رخداد تاريخى موجب شده كه از همان
روزهاى نخستين پس از حادثه، كسانى نقش گزارشگر راايفا كرده و
تفصيل ماجرا را براى ديگران بازگويند. اينان همان شاهدان عينى
حادثه بودند كه به گونهاى در كربلاحضور داشته و از نزديك شاهد
رخدادها بودند. در ميان اين گروه، در يك سو، بازماندگان كاروان
حسينى به عنوانموثقترين گزارشگران اين حادثه، و در راس آنان
امام سجاد«عليهالسلام»، و در سوى ديگر، برخى از افراد سپاهدشمن
بودند. بر اين دو، بايد روايات امامان معصوم شيعه«عليهمالسلام» را
نيز افزود كه به مرور، هر چه از تاريخحادثه دورتر مىشدند، براى
احياى يادِ اين رخداد، گوشههايى از آن را باز مىگفتند. مجموعه اين
روايات و گزارشها، رفته رفته از شكل شفاهى خارج و صورت مكتوب به
خود گرفت.
آنگاه كه هنوز تاريخ و ديگر علوم اسلامى، از حديث متمايز نشده
بود و نوشتههاى حديثى، مجموعهاى از احاديثمربوط به رشتهها و
گرايشهاى مختلف را در برمىگرفت، جستوجوى روايات مربوط به ماجراى
كربلا نيز درلابهلاى آثار حديثى ممكن بود؛ اما رفتهرفته، همراه با
تمايز موضوعى اخبار و روايات، آثارى با عنوان «مقتلالحسين«عليهالسلام»»
يا با عناوين مشابه، و مشتمل بر رواياتى كه به گونهاى درصدد بيان
مقدمات، اصل واقعه وحوادث و پيامدهاى آن بودند، پديد آمد. از آن
زمان تاكنون، «مقتل نگارى» بخش مهمى از تاريخ نگارى اسلامى را
بهخود اختصاص داده و سير تاريخى و فراز و فرودهاى خاصى داشته و
تحول و دگرگونىهايى را پشت سر گذاشته استكه در اين پژوهش به آن
پرداخته مىشود.
اين نوشتار در دو بخش كلى به شناسايى و معرفى مقاتل و آثار
مكتوب مربوط به تاريخ عاشورا مىپردازد. در بخشنخست، ابتدا آثار ياد
شده از آغاز تا قرن هفتم به صورت فهرستوار معرفى شده و سپس در
ادامه، مقاتل ونگاشتههاى بهجاى مانده مربوط به تاريخ عاشورا تا
قرن ياد شده، معرفى، توصيف و نقد و بررسى شده است. اما دربخش دوم
كه آثار تاريخ عاشورا از قرن هشتم تا چهاردهم مورد بحث قرار گرفته
است، ابتدا به توصيف و نقد و بررسىچند اثر مهم در اين دوره پرداخته
و در پايان چند اثر مهم قرنهاى اخير كه در تحريف گزارش اين
واقعه، نقش بهسزايى داشته و بايد آنها را به عنوان «منابع تحريف
گستر» شناخت، معرفى شده است.
پيش از پرداختن به بحث اصلى، تذكر دو نكته ضرورى است: يكى آن
كه دايره بحث اين نوشتار، منابع و آثارى استكه درباره تاريخ
عاشورا و شرح شهادت امام حسين«عليهالسلام» و يارانش نگاشته شده
است، اعم از آن كه به نام مقتلباشد يا به نام ديگرى. همچنين
محور اين بررسى، منابعى است كه در حد قابل اعتنا و چشمگير، به
تاريخ عاشوراپرداخته و نسبتاً از قدمت تاريخى برخوردارند، اعم از
كتابهاى تاريخ ائمه«عليهمالسلام»، تاريخ عمومى، منابعمربوط به
تراجم و شرح حال نگارىها و... .
دوم، آن كه در اين بررسى، همه آثار مربوط به تاريخ عاشورا تا
قرن هفتم كه ويژگىهاى ياد شده را داشته، شناسايى ومعرفى شده،
زيرا تا اين قرن، آثارى نگاشته شده است كه برخى از گزارشهاى
آنها برگرفته از آثار مقتلنويسان كهناست كه اكنون اثرى از
نگاشتههاى آنان نيست. اما از قرن هشتم به بعد، چنين رويكردى وجود
ندارد. به تعبير ديگر، تا قرن هفتم برخى از مقاتل و نگاشتههاى كهن،
مانند مقاتل هشام كلبى، ابن ابى الدنيا، ابوعبيد قاسم بن سلام
هروى، ابوعبيده مَعْمَر بن مُثَنّى و... نزد مقتلنويسان و مورخان
تاريخ عاشورا بوده است و از گزارشهاى آنها در آثار خودبهره بردهاند
كه اگر اين نگاشتهها ناديده گرفته شود، در واقع، بخشى از
گزارشهاى نگاشتههاى كهن تاريخ عاشورا كهاكنون اصل آنها باقى
نمانده، ناديده گرفته شده است. اما گزارشهاى نگاشتههاى قرن هشتم
به بعد يا همانگزارشهاى مقاتل كهنِ به جاى مانده و متاخر است
كه طبيعتا اعتبار آنها بسته به اعتبار مآخذ آنهاست يا
گزارشهاىآنها جعلى و افسانهاى است كه اعتبار نداشته و قابل
استشهاد نيست.
پيش از پرداختن به اين مقطع، تعريف لغوى و اصطلاحى مقتل ارائه مىشود.
مقتل در لغت و اصطلاح
«مقتل» بر وزن مَفْعَل، اسم مكان از ريشه «قتل»، به معناى قتلگاه و كشتن گاه است. [2]
اما در اصطلاحتاريخنگارى، مراد از «مقتل الحسين«عليهالسلام»»،
نوعى تكنگارى تاريخى است كه در آن به شرح جريان شهادتامام
حسين«عليهالسلام» و يارانش و در يك كلام، به واقعه كربلا (از آغاز
تا پايان) پرداخته شده است. البته اين كه بربسيارى از آثار ياد
شده عنوان مقتل اطلاق شده به اين علت است كه مقتلنويسان و
مورخان تاريخ عاشورا، اخبارمربوط به واقعه عاشورا و كيفيت نبرد و
شهادت امام حسين«عليهالسلام» و يارانش را در يك جا جمع كرده و آن
آثار، محل گردآورى آن اخبار شده است. بنابر اين، تعبير «مقتل
الحسين«عليهالسلام»» به معناى مكان اخبار گردآورى شدهدرباره
واقعه عاشورا و به ويژه شهادت امام حسين«عليهالسلام» است.
سير تاريخى مقتلنويسى و تاريخنگارى عاشورا در جهان اسلام
چنان كه گذشت، در يك بررسى كلى، روند تاريخى مقتلنويسى و
نگاشتههاى تاريخ عاشورا را مىتوان به دو دوره ومقطع كلى تقسيم
كرد:
مقطع نخست: قرن دوم تا قرن هفتم
بخش اول: شناسايى و معرفى اجمالى مقاتل و نگاشتههاى مربوط به عاشورا
در اين دوره، نگاشتههاى مربوط به عاشورا از نظر كميت، ابتدا سير
صعودى و سپس سير نزولى داشته است. اوج ايننگاشتهها در اين مقطع،
در قرنهاى سوم و چهارم بوده و پس از قرن چهارم، رو به كاهش
گذاشته است. ازمقتلنويسان و تاريخنگاران عاشورا در اين دوره به
ترتيب قرن كه آثار آنها چاپ شده يا برخى از نسخه هاى خطىآنها در
برخى از كتابخانههاى جهان موجود مىباشد و يا اساساً از آنها اثرى
نمانده و تنها نام يا برخى از گزارشهاىآن را در برخى از نگاشتههاى
بعدى مىتوان يافت، به آثار ذيل مىتوان اشاره كرد:
الف) آثار قرن دوم
1. مقتل الحسين«عليهالسلام»؛ جابر بن يزيد جعفى.
وى از اصحاب امام باقر«عليهالسلام» و امامصادق«عليهالسلام»بود كه
در سال 128 درگذشت. [3]
2. تسمية من قتل مع الحسين«عليهالسلام» من ولده و اءخوته و اهل بيته و شيعته؛ فضيل بن زبير اسدى رسّان كوفى (ازاصحاب امام باقر و امام صادق)
مشهور آن است كه كهنترين مقتل مكتوب از اصبغ بن نباته است، چنان كه شيخ طوسى كتاب مقتل الحسين بن على رااز آثار اصبغ بن نباته دانسته است. [4] هرچند بنا بر خبرى كه شيخ صدوق نقل كرده است، اصبغ بن نباته، شهادت امام حسين«عليهالسلام» را درك كرده، [5]
اما در اخبار و گزارشهاى تاريخى، هيچ گونه خبرى دربارهواقعه
عاشورا از او نقل نشده است، بلكه راوى برخى از گزارشها در اين
باره، فرزند وى قاسم بن اصبغ است، از اينرو آنچه صحيح به نظر
مىرسد آن است كه قاسم فرزند اصبغ كه راوى برخى از اخبار واقعه
عاشورا است، مقتلىداشته است، چنان كه طبرى، [6] ابوالفرج اصفهانى، [7] شيخ صدوق[8] و سبط بن جوزى[9] اخبارىرا به يك يا چند واسطه از او نقل كردهاند.
4. امام باقر«عليهالسلام» و امام صادق«عليهالسلام» و گزارش مقتل حضرت سيدالشهدا«عليهالسلام»
به جز روايات كوتاه درباره حادثه كربلا كه از امامان
شيعه«عليهمالسلام» در مجامع حديثى نقل شده است، گاه بهرواياتى
طولانى بر مىخوريم كه در نوع خود مىتواند يك مقتل قلمداد شود، از
جمله حديث طولانى شيخ صدوقكه در امالى خود به صورت
مسند از امام صادق«عليهالسلام» نقل كرده است. اين حديث، بخشهاى
مختلف حادثهكربلا را از بدو شكلگيرى آن در مدينه پس از مرگ معاويه
و تلاش والى مدينه جهت اخذ بيعت براى يزيد، تا شهادتحضرت و سپس
گوشهاى از جريان اسارت اهلبيت«عليهمالسلام» و مجلس ابن زياد، در
بر دارد. [10]
همچنينمىتوان روايت عمار دُهْنى از امام باقر«عليهالسلام» را
درباره سير قيام امام حسين«عليهالسلام» از آغاز تا پايان و
جرياناسارت اهلبيت«عليهمالسلام»در شام و بازگشت آنان به مدينه و
نيز جريان قيام مسلم در كوفه، از اين دست رواياتشمرد. [11]
قرن سوم را به لحاظ تعداد مقاتل و نگاشتههاى مربوط به واقعه
كربلا مىتوان اوج دوره مقتلنگارى و نگاشتههاىعاشورايى به حساب
آورد. البته نگارش مقتل نيز هم چون ديگر شاخههاى علوم، تحت تاثير
فضاى پديد آمده در اينقرن براى نگارش آثار مختلف، از جمله مجامع
حديثى بود. در اين قرن تلاشهاى ارزندهاى در مقتلنگارى، هم ازسوى
شيعيان و هم توسط سنّيان صورت گرفت كه بعضاً دست مايه آثار بعدى
قرار گرفت كه در اين ميان، بخش بسياراندكى به دست ما رسيده و
غالب آنها از بين رفتهاند.
از ميان محدثان و مورخان شيعى و سنّى در اين قرن كه در منابع فهرستنگار و رجالى متقدم، كتابى با عنوان مقتلالحسين«عليهالسلام» يا نزديك به آن، به آنان نسبت داده شده، مىتوان از اين افراد نام برد:
1. مقتل الحسين«عليهالسلام»؛ هشام بن محمد كلبى[15] (م204يا 206ق) ؛
2. مقتل الحسين«عليهالسلام»؛ محمد بن عمر واقدى[16] (م207ق) ؛
وى همچنين حدود هشت صفحه از كتاب الامامه و السياسه
را (كه منسوب به اوست) به گزارش قيام
امامحسين«عليهالسلام»اختصاص داده است كه گزارشهاى وى با
گزارشهاى ابن عبد ربه در العقد الفريد در اين باره، شباهت بسيارى دارد. [33]
12. ترجمه و مقتل امام حسين«عليهالسلام» (جلد سوم از مجموعه سيزده جلدى از انساب الاشراف) ؛ احمد بنيحيى بن جابر بلاذرى (م279ق) .
عبدالرحمان بن جوزى (م 597 ق) [35]و ابن عساكر[36]
از گزارشهاى وى بهره بردهاند. همچنين اين مقتل نزدسبط بن جوزى
(قرن هفتم) بوده و او در چند جا از كتاب خود، اخبارى را از آن نقل
كرده است. [37]
طبرانى از محدثان بزرگ قرن چهارم است كه دو اثر بزرگ روايى المعجم الكبير و المعجم الاوسط از اوست. ابن منده(م 475ق) در شرح حال طبرانى از كتابى به نام مقتل الحسين«عليهالسلام» ياد كرده است. [52]
اين كتاب در بسترزمان، از بين رفته و اثرى از آن، موجود نيست، اما
آنچه وجود دارد و منتشر شده است، متن استخراج شده از جلدسوم كتاب
المعجم الكبير طبرانى است[53] كه ابتدا با تحقيق سيد عبدالعزيز طباطبايى ضمن كتابى با عنوانالحسين«عليهالسلام» و السنه چاپ
شده است. اين كتاب 148 روايت دارد كه هريك به بخشى از زندگى،
فضايل امامحسين«عليهالسلام» و حادثه كربلا و حوادث خارق العادة
پس از شهادت حضرت، پرداخته است. همچنين محمدشجاع ضيف الله اين
بخش را تحقيق و به صورت جدا، با عنوان مقتل الحسين بن على بن ابى طالب«عليهمالسلام»چاپ
كرده است. امتياز تحقيق محمد شجاع در مقايسه با كار طباطبايى، آن
است كه وى سى روايت مربوط به امامحسين«عليهالسلام» را افزوده
است. طبعاً نمىتوان به متن استخراج شده، مقتل به معناى معمول و
مصطلح، اطلاقكرد، اما چون گزارشهاى ياد شده از قدمت خاصى برخوردار
بوده و طبرانى آنها را به صورت مسند نقل كرده، شايانتوجه، مطالعه
و بررسى است.
با توجه به غلبه جريان حديث گرا در ميان محدثان قم، مقتل شيخ
صدوق نيز هم چون ديگر آثار او، اثرى حديثى بودهو اكثر قريب به
اتفاق احاديث آن از معصومان«عليهمالسلام»، بهويژه امام
سجاد«عليهالسلام»، امامصادق«عليهالسلام»و امام رضا«عليهالسلام» و
به صورت مسند نقل شده است. البته با توجه به حساسيت محدثانحوزه
قم در دو قرن سوم و چهارم مبنى بر پرهيز از نقل احاديث ضعيف، و نيز
برخورد ايشان با محدثانى كه ناقلاحاديث ضعيف بودند، اين مقتل
مىبايست در مقايسه با ديگر مقاتل، احاديث و روايات ضعيف كمترى
داشته باشد.[55] اين مقتل تا قرن ششم موجود بوده و ابن شهرآشوب از آن نقل كرده است. [56]
با بررسى و مقايسه اجمالى كه صورت گرفت، پاسخ اين پرسش را
نمىتوان به آسانى و روشنى داد، زيرا برخى ازنقلهاى كاشفى از كتاب
ياد شده، تا حدودى به مطالب مقتل وى شباهت دارد، [67] اما برخى مطالب نقل شدهديگر يا اصلاً در مقتل خوارزمى يافت نشد[68] و يا هيچ شباهتى با متن عربى اشعار و رجزهاى مقتل ندارد، مانندترجمه فارسى اشعار و رجزها. [69]
3. مقتل الحسين«عليهالسلام»؛ سيد نجم الدين محمد بن اميركا بن ابىالفضل جعفرى قوسينى[70] (متوفاى پيشاز 585 ق) ؛
4. گزارش زندگى، مناقب و فضايل امام حسين«عليهالسلام» و قيام عاشورا در كتاب مناقب آل ابىطالب«عليهالسلام»؛ابن شهرآشوب (م 588 ق) ؛
5. ترجمه ريحانة رسول الله الامام الحسين«عليهالسلام» از تاريخ مدينة دمشق؛ ابوالقاسم على بن حسن بن هبة الله، مشهور به ابن عساكر دمشقى (م 571 ق) ؛
ابوالمفاخر رازى از شعراى پارسى گوى قرن ششم است كه مهمترين اثر او، مقتل الشهداء
بوده است. به نظر مىرسدرازى گزارش شرح واقعه كربلا را بيشتر در
قالب شعر آورده است. وى با ترجمه رجزهاى اصحاب
امامحسين«عليهالسلام»به فارسى سهم عمدهاى در مقتلنويسى به
زبان فارسى داشته است. [74] اين نگاشته در اختياركاشفى، نويسنده روضة الشهداء بوده و بسيارى از اشعار[75] و در مواردى متن منثور آن را آورده است. [76]
و) آثار قرن هفتم
1. گزارش قيام عاشورا در الكامل فى التاريخ؛ عزالدين ابوالحسن على بن ابى كرم، مشهور به ابن اثير؛
2. مثير الاحزان؛ نجم الدين محمد بن جعفر، مشهور به ابن نما حلى (م645ق) ؛
3. قيام عاشورا در كتاب الحدائق الورديه فى مناقب الائمة الزيديه؛ حميد بن احمد بن محمد مُحَلّى (م 652 ق) ؛
10. گزارش واقعه عاشورا بر اساس كتاب الكامل البهائى فى السقيفه؛ عمادالدين طبرى (زنده تا 701 ق) .
كتابهاى مراثى
در مطالعه و بررسى آثار مربوط به واقعه كربلا در اين مقطع، گاه
به آثارى برمى خوريم كه اگرچه در آنها به تاريخعاشورا پرداخته
نشده، اما از آن رو كه مشتمل بر اشعارى در رثا و عزاى امام
حسين«عليهالسلام» بوده و قدمت خاصىداشته و حتى برخى از نويسندگان
آنها مورد تمجيد ائمه«عليهمالسلام» قرار گرفتهاند، به نام آنها
اشاره مىشود:
2. كتاب المراثى؛ جعفر بن عفان طائى (م150 ق) ؛
وى از مرثيهسرايان شيعه در عصر امام صادق«عليهالسلام» است كه
به سبب اشعارش در رثاى امامحسين«عليهالسلام»و قرائت آنها در محضر
امام صادق«عليهالسلام»، از سوى آن حضرت مورد تمجيد قرار گرفت.[79] به گزارش ابن نديم كتاب مراثى وى، دويست برگ داشته است. [80]
به گزارش شيخ آقا بزرگ تهرانى، نسخهاى مخطوط از آن در
كتابخانه خديويه دارالكتب المصريه وجود دارد. اين اثر، توسط يكى از
پژوهشگران انگليسى با يك مقدمه و ملاحظاتى چاپ شده است. [81]
4. مراثى الحسين«عليهالسلام»؛ ابن حماد بن عمر بن كليب مولى بنى عامر بن صعصعه؛
وى عصر بنىاميه و بنىعباس را درك كرده است. [82]
بخش دوم:معرفى توصيفى مقاتل و نگاشتههاى موجود درباره تاريخعاشورا از آغاز (قرن دوم) تا قرن هفتم
چنان كه در آغاز اين نوشتار گفته شد، برخى از آثار مربوط به
تاريخ عاشورا از دستبرد حوادث زمان مصون مانده كه دراين بخش به
اختصار به معرفى توصيفى و بيان ويژگىهاى آنها پرداخته مىشود:
1. تسمية من قتل مع الحسين«عليهالسلام» من ولده و اءخوته و اهل بيته و شيعته؛ فضيل بن زبير اسدى رسّانكوفى[84]
فضيل بن زبير در اين اثر، نام افرادى را كه همراه امام
حسين«عليهالسلام» شهيد شدهاند، آورده و در مواردى، نام قاتليا
قاتلان آنان را نيز بيان كرده است. وى ابتدا اسامى بيست تن از
شهداى اهلبيت«عليهمالسلام» را كه در راس آنانامام
حسين«عليهالسلام» قرار دارد، نام برده، سپس اسامى 86 شهيد از اصحاب
را مىشمرد و در مجموع، 106 نامآورده است. [85] وى در پايان، به اسارت اهلبيت«عليهمالسلام» و برخى از سخنان آنان اشاره مىكند.
فضيل بن زبير نقلهاى نادر و عجيبى هم دارد. براى مثال، او به
رغم آن كه به بيمارى امام سجاد«عليهالسلام» تصريحكرده، اما
مىگويد ايشان در برخى از ميادين جنگ در كربلا حضور داشت![86]
نويسنده هرچند از محدثان واصحاب امام پنجم و ششم بوده، اما بنا به
اعتقاد برخى رجاليان، زيدى مذهب و از اصحاب برجسته و از مبلغان
زيدبوده، [87]
با وجود اين، ممدوح يا موثق، معرفى شده است. سال درگذشت وى
معلوم نيست، اما بايد در نيمهدوم قرن دوم باشد. دسترسى ما به اين
اثر، امروزه تنها از طريقكتابهاى الامالى الخميسيه نگاشته يحيى بن حسين (م 479ق) [88]و الحدائق الورديه[89] نگاشته حميد بن احمد بن محمد محلّى (م 652ق) امكانپذير است.
ابومخنف لوط بن يحيى ازدى كوفى، ديگر مقتلنويس قرن دوّم است كه با تدوين كتاب مقتل الحسين«عليهالسلام»
نامخود را به عنوان مشهورترين و از قديمىترين مقتلنويسان در
تاريخ ثبت كرد. وى هرچند در خانوادهاى با پيشينهشيعى (به معناى
تشيع سياسى و دوستدار اهلبيت«عليهمالسلام») رشد و نمو كرده، اما
تشيع خود او ثابت نشدهاست. نجاشى، رجالى شهير شيعى، در اثر رجالى
خود، از وى با عنوان «شيخ أصحاب الاخبار بالكوفه و وَجْهُهُم؛ استاد
وچهره بزرگ اصحاب اخبار در كوفه ]و نه شيخ اصحابنا[» ياد مىكند كه
بر تشيع وى دلالتى ندارد. [91]
برخى محققان، قرينه ديگرى بر عدم تشيع او (به معناى تشيع
اعتقادى) بيان كردهاند، و آن اينكه رجاليان غير شيعى او را متهم
به«رافضى بودن» نكردهاند؛ شيوهاى كه معمولاً توسط ايشان درباره
شيعيان اعتقادى به كار گرفته مىشود. [92] ابن ابىالحديد نيز به عدم تشيع او تصريح كرده است. [93] برخى ديگر از رجاليان، معتقد به تشيع او هستند و اتهام تشيعبه او توسط رجاليان اهل سنت را دليل اين امر دانستهاند. [94]
به هر حال، با صرف نظر از مذهب او، با توجه بهمدح وى توسط نجاشى
با جمله «و كان يسكن اءلى ما يرويه؛ آنچه نقل مىكرد، مورد اعتماد
و پذيرش بود»، وثاقت اوقابل اثبات است. [95]
ابومخنف، صاحب آثار متعددى بوده كه غالب آنها تكنگارىهاى
مربوط به حوادث مهم قرن اول و دوم است. درميان اين آثار، كتاب مقتلالحسين«عليهالسلام» او به لحاظ ويژگىهاى ذيل، جايگاه خاصى يافته است:
اول: اهميت موضوع، زيرا جريان كربلا، بهويژه نزد شيعيان، همواره در قياس با ديگر حوادث، موقعيت خاصىداشته است.
دوم: نزديك بودن نويسنده و تاليف او به زمان حادثه، زيرا
ابومخنف، روايات اين كتاب را گاه از شاهدان عينى و گاه بايك يا دو
واسطه نقل كرده كه در مقايسه با مقاتل تدوين شده در ادوار بعد،
امتيازى ويژه است.
سوم: توجه مورّخان بعدى، اعم از شيعه و سنّى، به اين اثر و
نقل تمام يا غالب روايات آن، از جمله توسط شاگردش، هشام بن محمد
بن سائب كلبى (م 204 يا 206 ق) و سپس محمد بن جرير طبرى (م 310
ق) ، ابوالفرج اصفهانى (م356 ق) ، شيخ مفيد (م 413 ق) و سبط بن
جوزى (م654 ق) .
اما اينكه ابومخنف در چه زمانى به نگارش اين مقتل پرداخته،
طبق برخى قراين او اين مقتل را در دهه سوم قرن دومنگاشته است،
چنان كه وى در خبر ورود مسلم بن عقيل به خانه مختار بن ابوعبيده
ثقفى در كوفه مىگويد كه هم اكنوناين خانه، خانه مسلم بن مسيب
خوانده مىشود[96] و مسلم بن مسيب در سال 128ق عامل يوسف بن عمر برشيراز بوده است. [97]
يعقوبى در خصوص اوضاع سياسى - اجتماعى اين دوره مىنويسد: پس از
شهادت زيد بنعلى در سال 121ق، شيعيان خراسان (يعنى عباسيان و
علويانى كه مخالف بنىاميه بودند) به جنب و جوش آمده وپيروان
بسيارى را پيدا نموده، و ستمهايى كه بر خاندان پيامبر«صلىالله
عليه و آله و سلم» شده بود، براى مردم بازگوكردند و يكى از كارهايى
كه صورت گرفت، تدريس و مباحثه كتابهاى ملاحم بود. [98]
البته مقصود از اين نوعكتابها، كتابهايى در موضوع جنگها و
نبردهاى مسلمانان بود كه از مصاديق بارز آن، مقاتل و به ويژه مقتل
امامحسين«عليهالسلام» به شمار مىرفت. به نظر مىرسد اين همان
زمانى است كه ابومخنف شرايط را براى نگارش مقتلامام
حسين«عليهالسلام»مناسب ديده و - چنان كه برخى از محققان گفتهاند -
تشويق و ترغيب ابومخنف توسطبرخى از داعيان عباسى كه در پى ترويج
مثالب و مفاسد و جنايات بنىاميه بودهاند و نيز ضعف و افول دولت
بنىاميهكه شرايط مناسبى را براى بيان ستمهاى آنان بر اهلبيت
پيامبر«صلىالله عليه و آله و سلم» فراهم ساخته بود، سببشده كه او
اقدام به جمعآورى اخبار واقعه عاشورا و نگارش اين مقتل كند. [99] بنابراين مىتوان گفت كه مقتلابومخنف تقريباً همزمان با مقتل جابر بن يزيد جعفى نگاشته شده است.
متاسفانه اين مقتل به مرور زمان مفقود شده است و اگر گزارشهايى از آن در منابعى، همچون تاريخ طبرى، مقاتلالطالبيين ابوالفرج اصفهانى، الارشاد شيخ مفيد و تذكرة الخواص سبط
بن جوزى منعكس نمىشد، از اين مقتل نيزامروزه همچون بسيارى ديگر،
جز نامى باقى نبود. البته دور نيست علت عمده از بين رفتن چنين
مقتلى، اقدام هشامبن محمد، شاگرد ابومخنف در انعكاس تمام يا دستكم
بيشتر اخبار مقتل استادش در كتاب مقتلالحسين«عليهالسلام»خود
باشد، زيرا ممكن است اين امر، سبب فراموش شدن تدريجى مقتل
ابومخنف نزد مورخانو مقتلنويسان قرون بعدى شده باشد.
نكته ديگر در اين باره آن كه تا حافظه تاريخ به خاطر دارد، هر
امر و كار ارزشمندى، در طول زمان، دچار صدمات وآسيبهايى شده است.
مقتل ابومخنف نيز به سبب اعتبار و قدمت آن، از اين آسيب، مصون
نمانده، از اين رو از قرنششم به بعد، برخى از اخبار و نوشتهها
درباره حادثه عاشورا كه از اعتبار چندانى برخوردار نبوده است و
سازندگانآنها خواستهاند به هر قيمتى به خوانندگان شان بقبولانند،
به ابومخنف نسبت دادهاند. [100] و اين امر تا بدانجاپيش رفته است كه در قرنهاى اخير به سبب فقدان اصل كتاب مقتل الحسين«عليهالسلام» ابومخنف، كتابى با همانعنوان مقتل الحسين«عليهالسلام»، به ابومخنف نسبت داده شده است
كه تفاوتهاى فاحشى بين آن و گزارشهاىابومخنف در آثار فوقالذكر
وجود دارد. افزون بر اين، اثر ياد شده مشتمل بر اغلاط فاحشى است. [101] زمان نگارشچنين مقتل جعلى و محرفى به درستى روشن نيست، اما برخى محققان، اثر ياد شده را ساخته و پرداخته عصر صفوىدانستهاند. [102] اين اثر گويا براى نخستين بار، در سال 1275ق به خط محمد رضا خوانسارى در تهران به ضميمةالملهوف و مهيج الاحزان چاپ سنگى شده است. [103]
همچنين تا آنجا كه آگاهى است، اثر ياد شده يك بار بهاردو و دوبار
به فارسى ترجمه شده است، يكى در سال 1332 به قلم محمد طاهر بن
محمد باقر موسوى دزفولى وهمراه كتاب اخذ الثار فى احوال المختار - كه اين اثر نيز منسوب به ابومخنف است - در 240 صفحه و بار دوم در سال1405ق با عنوان به ضميمه كتاب اخذ الثار فى احوال المختار در 317 صفحه. [104]
در سالهاى اخير، اقداماتى در جهت بازسازى آثار ابومخنف صورت
گرفته است كه از جمله مىتوان به احياى مقتلوى توسط يكى از
محققان معاصر با عنوان وقعة الطف بر اساس گزارشهاى موجود از مقتل الحسين«عليهالسلام»ابومخنف در كتابهاى ياد شده، اشاره كرد. [105]
نكته ديگر آنكه بر اساس گزارش برخى محققان معاصر، چهار نسخه خطى از مقتل الحسين«عليهالسلام»
در كتابخانه«گوته» (ش مارة 1836) ، «برلين» (شماره 159 - 160) ،
«ليدن» (شماره 792) و«سنت پطرزبورگ» (شماره 78) موجود است كه هرچند
برخى از مستشرقان در انتساب اين نسخهها به ابومخنف، ترديد كردهاند،
اما در اين كه ايننسخهها از قدمت خاصى برخوردار است، هيچ كس
ترديد نكرده است. [106] همچنين بنا بر گزارش محقق ديگرى، ميكرو فيلم نسخه خطى ديگرى به نام مقتل الحسين ابومخنف در كتابخانه امبروزياناى شهر ميلان ايتاليا به شماره 233موجود است[107] كه احراز قدمت آن، نياز به بررسى دارد.
3. مقتل الحسين«عليهالسلام»؛ هشام بن محمد بن سائب كلبى (م 204[108] يا 206 ق[109])
چنان كه اشاره شد، هشام بن محمد بن سائب كلبى يكى از شاگردان
ابومخنف، مورّخى شهير و مورد عنايت شيعه واهل سنت و از شاگردان
امام صادق«عليهالسلام» بوده است. ضمن آثار وى، نام كتاب مقتل الحسين«عليهالسلام» بهچشم مىخورد كه بيشترِ اخبار آن، همان روايات استادش است، [110]
اما از آنجا كه امروزه اثرى از مقتل وى نيست، نمىتوان به درستى
درباره ميزان بهرهگيرى وى از اخبار ابومخنف، داورى كرد. البته
گزارشهاى او از ابومخنف وبرخى ديگر، بعدها در آثارى همچون تاريخ طبرى، مقاتل الطالبيين و الارشاد شيخ مفيد و تذكرة الخواص سبط
بنجوزى آمده است. از آنجا كه درگذشت هشام در اوايل قرن سوم و
در نتيجه، بخش عمده زندگىاش در قرن دوم بوده، مىتوان اثر وى را
نيز از مقاتل قرن دوم به شمار آورد.
4. ترجمة الامام الحسين«عليهالسلام» و مقتله (من القسم غيرِ المطبوع من كتاب الطبقات الكبرى) ؛ محمد بن سعد (م 230 ق)
محمد بن سعد گزارش مهمى را ذيل شرح حال امام حسين«عليهالسلام» در كتاب الطبقات خود
آورده است كه چونچاپ نخستين آن به اهتمام برخى از خاورشناسان
در ليدن از سال 1904 - 1917 م بر اساس نسخه ناقصى چاپ شده، بخش
زيادى ازترجمه و شرح حالها، از جمله ترجمه امام حسن«عليهالسلام» و
امام حسين«عليهالسلام» چاپنشده است. اما در چاپ بعدى، موارد چاپ
نشده، از جمله شرح حال حسنين ضمن سه مجلد مستقل، چاپ شدهاست.
همچنين دو دهه پيش، سيد عبدالعزيز طباطبايى ترجمه امام
حسن«عليهالسلام» و امام حسين«عليهالسلام»رابر اساس نسخهاى كه از
قرن هفتم در تركيه نگهدارى مىشود، تحقيق كرده و آن را به چاپ
رسانده است. بعدها همينبخشِ چاپ نشده (كه ترجمه حسنين را نيز
دربرداشت) با تصحيح محمد بن صامل سُلَمى با عنوان الطبقات الكبرى، الطبقة الخامسه من الصحابه در دو جزء چاپ شده[111]
كه جلد اول آن، از صفحه 369 - 519 درباره امامحسين«عليهالسلام»
است. البته بيش از نيمى از صفحات ياد شده، حواشى مصحح كتاب است.
ترجمة الامام الحسين و مقتله، از دو بخش تشكيل شده
است، بخش نخست آن درباره نسب، تولد و ويژگىها وفضايل و مناقب
حضرت است و در بخش دوم، گزارش حادثه عاشورا از آغاز تا پايان
حادثه، از جمله شهادتحضرت آمده است. روش تاريخنگارى ابن سعد،
حديثى است از اين رو او گزارشها را به صورت مسند نقل كرده ودر بخش
نخست، نود حديث نقل كرده است. اما در بخش مقتل، نزديك به پنجاه
خبر نقل كرده كه البته سند هر يكاز آنها، بيان نشده، بلكه تنها
به چند سند كلى كه در آغاز مقتل آمده، اكتفا شده است.
همچنين ابن سعد، اخبارى درباره برخى حوادث و علائم غير طبيعى و
خارق العاده آسمانى و زمينى و نيز عقوبتهاو بلاهايى كه بر سر برخى
ازقاتلان سپاه عمر سعد پس از حادثه عاشورا آمده، آورده است.
اگرچه روش ابن سعد در نگارش طبقات خود، آن است كه به حوادث و
تحولات مهم تاريخى كه هم زمان با زندگىاشخاص است، نپردازد، اما
عظمت حادثه عاشورا، ابن سعد را واداشته است كه تا به اين واقعه و
رهبر آن، بيشتربپردازد. با اين همه، وى در مواردى تنها به گرد آورى و
نقل گزارشها اكتفا كرده و درباره درستى يا نادرستى آنها، هيچ
نظرى نداده است. براى نمونه، وى بر اخبار مربوط به تبرئه يزيد از
خون شهداى كربلا و مقصر بودن ابن زيادتاكيد كرده است.
5. انساب الاشراف؛ احمد بن يحيى جابر بلاذُرى (م 279 ق)
بلاذرى، مورخ، اديب و نسب شناس عصر مامون تا مستعين عباسى است.
وى در كتاب حجيم خود به نسب و شرححال خاندان بزرگ و برجسته عرب
قرشى پرداخته است. او بخشى از كتاب خود را به نسب و شرح حال
خاندانابوطالب و فرزندانش و اميرالمومنين«عليهالسلام» و فرزندانش،
از جمله زندگانى امام حسين«عليهالسلام» و مقتل وىپرداخته است.
بخش مربوط به طالبيان اين اثر با تحقيق محقق برجسته، محمدباقر
محمودى در سال 1397ق دربيروت چاپ شده و در سالهاى اخير در مجموعه
سيزده جلدى با نام جمل من انساب الاشراف تحقيق سهيل
زكار ورياض زركلى، چاپ شده است. آنچه مربوط به زندگى امام
حسين«عليهالسلام» و حادثه عاشوراست، از صفحه142 - 228در جلد دوم[112] چاپ دو جلدى انساب الاشراف با تحقيق محمودى و از صفحه 358 - 425 در جلدسوم مجموعه سيزده جلدى است.
بلاذرى پس از چند گزارش درباره تولد و فرزندان امام
حسين«عليهالسلام» به شرح واقعه كربلا پرداخته است ونخستين
گزارشهاى خود را در اين باره، از تماس شيعيان با امام
حسين«عليهالسلام» از زمان صلح امامحسن«عليهالسلام»آغاز كرده
است. روش تاريخ نگارى بلاذرى در اين كتاب همانند يعقوبى و دينورى،
تركيبى است. از اين رو به جاى آن كه براى هر خبر، سند مستقل ذكر
كند، در بيشتر موارد، تنها با تعبير «قالوا»، خبر را آورده است. در
مواردى هم به سند اشاره كرده است، از جمله از ابومخنف، [113] هشام كلبى، [114] عوانه بن حكم، [115]هيثم بن عدى، [116] عتبى[117] و عمر بن شَبَّه[118] نقل كرده است و در مواردى نيز تعابير «حدثنى بعضالطالبيين»[119] و «حدثنى بعض قريش»[120] را آورده است.
انساب الاشراف يكى از منابع تاريخ عاشوراست و با
گزارشهاى ابومخنف و ابن سعد - به رغم برخى تفاوتها - همسو و
سازگار و مويد يك ديگر است.
6. الاخبار الطوال؛ ابوحنيفه احمد بن داود دينورى (م 282 ق)
ابوحنيفه احمد بن داود دينورى، مورخ، منجم، رياضىدان، نحوى، لغتشناس و گياهشناس قرن سوم است.[121] وى آثار بسيارى در علوم مختلف داشته است، اما آنچه از وى به دست ما رسيده، دو اثر الانواء و الاخبارالطوال
است. از آنجا كه وى ايرانى و زادگاهش در منطقه كرمانشاه بوده،
به تاريخ ايران عنايت ويژه داشته و تاريخايران پيش و پس از
اسلام را در قالب كتاب الاخبار الطوال نگاشته است.
دينورى از سيره نبوى و خلافت شيخينسخنى به ميان نياورده است. وى
از مجموع چهارصد صفحه كتاب، بيش از سى صفحه (يعنى حدود يك دهم
كتاب) را به اخبار عاشورا اختصاص داده است. [122]
سبك تاريخ نگارى دينورى، همانند سبك مورخانى، همچونيعقوبى و
مسعودى به صورت تركيبى و با حذف اسناد است. او هر بخش از گزارش را
با تعبير «قالوا» آغاز كرده[123]و تنها گزارش پشيمانى عمر سعد را به نقل از حميد بن مسلم - دوست عمر سعد - نقل كرده است. [124]
اگرچهبسيارى از مضامين گزارشهاى دينورى در منابع كهن ديگر آمده،
اما تعابير وى در اين باره، ويژه خود اوست و درمنابع ديگر نيامده
است. يكى از گزارشهاى جالب دينورى كه حاكى از ويژگى و رفتار دينى
و اخلاقى شيعيان است، گزارش چگونگى دستيابى معقل، جاسوس ابن
زياد بر مكان اختفاى مسلم بن عقيل است. وى نگاشته است كهچون
معقل وارد مسجد كوفه شد، نمىدانست، سراغ چه كسى برود كه ناگاه ديد
مردى در گوشهاى مشغول عبادتاست، با خود گفت: شيعيان نماز زياد
مىخوانند، از اين رو نزد آن مرد - كه نامش مسلم بن عوسجه بود -
رفت وخواست خود را مطرح كرد. [125]
همچنين او مىنويسد كه بين قتل امام حسين«عليهالسلام» و رحلت
رسولخدا«صلىالله عليه و آله و سلم» پنجاه سال فاصله است و با
اين تعبير، احساس و تعجب خود را از وقوع چنينحادثهاى با اين فاصله
زمانى اندك، بيان مىدارد. [126]
درباره يعقوبى، مورّخ و جغرافىدان شهير شيعى و صاحب تاريخ يعقوبى، شايان ذكر است كه وى در تاريخ خودبرخلاف انتظار، بيش از چهار صفحه درباره حادثه كربلا سخن نگفته است[127]
كه به نظر مىرسد رعايت ايجاز واختصار از سوى نويسنده، در اين امر
نيز موثر بوده است. برخى معاصران، نگاشته مستقلى در تاريخ عاشورا
به ناممقتل ابى عبدالله الحسين«عليهالسلام»[128] يا مقتل الحسين«عليهالسلام»[129] از آثار وى شمردهاند، اما با مراجعهو بررسى منابع كهن درباره آثار وى، چنين نوشتهاى، در فهرست آثار وى ديده نشد.
نتيجه
افزون بر آنچه برخى از مورخان در خصوص حادثه كربلا و شهادت امام حسين«عليهالسلام» و يارانش اثرى با عنوان«مقتل الحسين«عليهالسلام»»
و مشابه آن داشتهاند، برخى از تواريخ و تراجم عمومى كه در حد
قابل توجهى به اينواقعه بزرگ پرداختهاند، موضوع اين پژوهش است.
نكته ديگر آن كه بهسبب اعتبار منابع مربوط به واقعه عاشورا تاقرن
هفتم، تا آنجايى كه نگارنده بررسى و تفحص كرده، تمام منابعى كه
به واقعه عاشورا تا مقطع ياد شده در حدچشمگيرى پرداختهاند، در اين
پژوهش، ابتدا به صورت فهرستوار آورده شد و در ادامه، تمام منابع
به جاى مانده تاقرن هفتم، معرفى تفصيلى شدهاند.
كتابنامه
. آقا بزرگ تهرانى، محسن بن على بن محمد رضا، الذريعه الى تصانيف الشيعه، بيروت، دار الاضواء، 1403 ق.
. ابنابىالحديد، عزالدين ابوحامد عبدالحميد بن هبة الله، شرح نهجالبلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1386 ق.
. ، ميزان الاعتدال، تحقيق على محمد بجاوى، بيروت، دار المعرفه، 1382 ق.
. رفاعى، عبدالجبار، معجم ما كتب عن الرسول«صلىالله عليه و آله و سلم» و اهل البيت«عليهمالسلام»، تهران، سازمانچاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1371.
. ، قيام امام حسين«عليهالسلام»، برگزيده از كتاب الفتوح، تصحيح غلام رضا مجد طباطبايى، تهران، شركت انتشاراتعلمى و فرهنگى، 1374.
. مسعودى، ابوالحسن على بن حسين بن على، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق سعيد محمد لحام، بيروت، دارالفكر، 1421 ق.
. مقتل الحسين«عليهالسلام» به روايت شيخ صدوق (امام
حسين«عليهالسلام» و عاشورا از زبانمعصومان«عليهمالسلام») ؛ تحقيق و
ترجمه محمد صحتى سردرودى، تهران، نشر هستى نما، 1381.
. مير شريفى، سيد على، «ابومخنف و سرگذشت مقتل وى»، فصلنامه آينه پژوهش، ش 2، 1369.
[17] شيخ آقا بزرگ تهرانى، الذريعه الى تصانيف الشيعه، ج 22، ص 28؛ سيد عبدالعزيز طباطبايى، اهل البيت فى المكتبة العربيه،
ص 533. درسال وفات او اختلاف است و سالهاى 210، 211 و 213ق و
غيره نيز گفته شده است (ابن نديم، همان، ص 59 و خطيب بغدادى، تاريخ بغداد، ج13، ص 257).
[18] سيدبن طاووس، الملهوف على قتلى الطفوف،
ص 127. اين گزارش درباره ورود عمر سعد (؟) به مكه در روز ترويه
جهت كشتن امامو ياجنگ با وى به دستور يزيد است. البته به نظر
مىرسد آن كسى كه وارد مكه شده، عمرو بن سعيد بن اشدق (نه عمر
سعد) حاكم مكه و مدينه بودهاست، چرا كه طبق گزارش طبرى، يزيد در
سال 60ق امارت مكه را افزون بر مدينه، به عمرو بن سعيد واگذار كرد
(طبرى، همان، ج4، ص 301).
[54] شيخ طوسى، الفهرست، ص 237؛ ابن شهرآشوب، معالم العلماء، ص 147، ش 764. شيخ صدوق در من لايحضره الفقيه
(ج 2، ص598) با اين عبارت، از وجود چنين مقتلى خبر داده است: «و
قد اخرجت فى كتاب الزيارات و فى كتاب مقتل الحسين انواعاً من
الزيارات... ». همچنين او در كتاب الخصال (ص 68، ذيل حديث شماره 101) از اين مقتل ياد كرده است.
[55] ر. ك: مقتل الحسين به
روايت شيخ صدوق (امام حسين و عاشورا از زبان معصومان)؛ تحقيق و
ترجمه محمد صحتى سردرودى، ص 25؛محقق ياد شده، با گرد آورى بيش از
دويست حديث و گزارش از اخبار مربوط به واقعة عاشورا از لابهلاى
آثار حديثى به جاى مانده از شيخ صدوق واندكى نيز از ميان آثار
كسانى كه از شيخ صدوق حديث نقل كردهاند، و تدوين، تبويب و ترجمة
آنها، به بازسازى و احياى اين مقتل پرداخته است.
[58] همان، ص 349، ش 939. ابن نديم از آثار او كتابى با عنوان ما نزل من القرآن فى الحسين بن علىنام برده است كه احتمالاً غير از مقتلالحسين باشد (همان، ص 277).
[83] ابن نديم، همان، ص 146 - 148 و محمد بن عمران مرزبانى خراسانى، الموشح، ص 5.
[84] اين اثر به همت محقق گرانمايه، سيد محمدرضا حسينى جلالى از كتاب ياد شده فراهم، تحقيق و در شمارة دوم از فصلنامة تراثنا، سال1406 ق به چاپ رسيده است.
[85] البته در رسالة ياد شده از 107
نفر به عنوان شهيد نام برده شده كه ناشى از غلط چاپى است، چرا
كه نام زهير بن قين از قلم افتاده است و دوقاتل او، شهيد به حساب
آمده است.