(حبّ الوطن من الايمان)
به آب و آينهها يا به عشق، سوگندت
بگو چه رمز و چه رازي است با خداوندت؟
هزار ماه به پابوسي تو ميبالند
هزار بهمن و ارديبهشت، اسفندت
شکوه دامنههاي تو را گرفته رود
دوباره دل زده دريا به عمق اروندت
به آفتاب خراسان دخيل ميبندند
شب و ستاره و دلهاي پاک دربندت
و آسمان تو ايمان ميآورد هر روز
که سر گذاشته بر شانهي دماوندت
گلاب قمصر کاشان و شستوشوي عشق
خدا به هالهاي از عطر ناب آکندت
هميشه دور سرت چرخ ميخورد دنيا
و دستهاي من و استوا کمربندت