responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : معارف اسلامی نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 20  صفحه : 2

اسوه ها
محدثى جواد

شناخت چهرههاى الگويى در تاريخ اسلام، زمينه اسوهگيرى از آنان است. از اين‌رو در ادامه آشنايى با اسوهها، به سيماى درخشان «مالك اشتر» بر مىخوريم كه شخصيت دوست داشتني‌اش وى را محبوب دلها ساخته است و همواره در طول تاريخ، بسيارى زبان به ستايش اين سرمشق ايمان و وفا و شجاعت و فداكارى گشوده‌اند. مالك اشتر كيست؟ مالك بن حارث اشتر نخعى، زبدهترين يار حضرت على (ع) بود. وى از طايفه «نَخَع» و اهل يمن بود. ولادتش را چند سال قبل از بعثت پيامبر خدا (ص) نوشته‌اند. دوران نوجوانى او همراه با سالهاى نخست طلوع اسلام در حجاز بود. ليكن توفيق ديدار پيامبر را نداشت. در عين حال، جوانى مؤمن، با صلابت و استوار شناخته مىشد كه به آيين اسلام گرويده بود. يك بار در حضور پيامبر (ص) از او نام برده شد، حضرت فرمود: «او مؤمنى راستين است». اين گواهى از زبان پيامبر خدا (ص)، شخصيت بارز او را نشان مي‌دهد. اينكه به او «اَشتر» مىگويند، به دليل ضربه‌اى بود كه در جنگ يرموك به چشم او وارد شد و به همين سبب به مالك اشتر شهرت يافت. آنان كه درباره او سخن گفته‌اند، وى را مردى هوشمند، زيرك، شجاع، شاعر، سخنور، با ايمان، استوار و قاطع دانسته‌اند. همه اين اوصاف، از او چهره‌اى محبوب پديد آورده بود. ابن ابى الحديد درباره‌اش مىنويسد: مالك اشتر، مردى جنگجو و شجاع بود و جزو بزرگان و رؤساى شيعه و از دوست‌داران شديد اميرالمؤمنين و يارى دهندگان او بود. اگر انسان قسم بخورد كه خداوند، ميان عرب و عجم شجاعتر از او جز استادش اميرالمؤمنين نيافريده، من گمان نمىكنم كه گناه كرده باشد. دوران پس از پيامبر همه درخشش و نام‌آورى و شهرت مالك اشتر، مربوط به دوران حكومت حضرت على (ع) است. گرچه در زمان دو خليفه پس از پيامبر نيز در ميان مسلمانان مدينه حضور جدّى داشت و در صحنههاى مختلف و نبردهاى گوناگون، جنگاورى پر توان بود، اما جوهره وجودش در زمان حكومت عدل علوى درخشيد. يكى از مورّخان مىنويسد: قهرمان بزرگ، مالك اشتر، دو شخصيت داشت: يكى در دوران پيش از اسلام و سالهاى نخست بعثت و در زمان دو خليفه نخست پس از رسول خدا (ص)، كه در اين مقطع زمانى، چهره او چندان آشكار و شخصيتش چندان مطرح نبود. گرچه از شجاعان و رزم‌آوران زيرك شمرده مىشد، ولى چون بيشتر در صحنههاى نبرد بود و در عرصههاى سياسى حضور نداشت، تاريخ چندان نامى از او نبرده است. شخصيت دوم او از دوران عثمان و از قيام مردم بر ضد خليفه سوم شروع شد و تا پايان عمرش كه مسموم شدن و شهادت در مسيرِ عزيمت به مصر بود ادامه يافت. از صحنههاى حماسى مبارزات مالك اشتر، جنگ او با مرتدّان بود كه در زمان خليفه دوم صورت گرفت و به جنگ «اهل ردّه» معروف بود. او در دوران خلافت عثمان، از كسانى بود كه از سياستهاى خليفه انتقاد مىكرد و بر اجراى عدالت اجتماعى پاى مىفشرد و به رفتارهاى ناپسند و ظالمانه كارگزارانِ حكومتى اعتراض داشت. وقتى صحابى انقلابى، ابوذر غفارى در تبعيدگاه ربذه به شهادت رسيد و كسى نبود كه بر جنازه آن تبعيدىِ غريب نماز بخواند، مالك اشتر همراه جمعى به سفر حج مي‌رفتند كه عبور كاروانشان از ربذه بود. وقتى از درگذشت ابوذر آگاه شدند، او را غسل دادند و كفن كردند. مالك اشتر بر او نماز خواند و سپس آن شهيد غريب را به خاك سپردند. مالك اشتر كنار قبرش ايستاد و در ستايش از ابوذر و مبارزات او عليه انحرافات و اعتراضهايش بر ضد خلاف شرعهايى كه مي‌ديد سخنانى گفت و در پايان، كسانى را كه ابوذر را از حرم رسول خدا تبعيد كردند و موجب مرگ مظلومانه‌اش شدند نفرين كرد. اين عمل، نشانه حمايت مالك اشتر از مواضع سياسى ابوذر و دفاع او از آن شهيد بود و حمايت از حق به شمار مي‌رفت. خود مالك اشتر همراه 19 نفر ديگر، از سوى كارگزاران عثمان براى مدتى از كوفه به شام تبعيد شدند. پس از بازگشت به كوفه، وقتى خلافهاى حكومت عثمان و واليان او را ديد، دوباره فرياد اعتراض بر آورد و براى بار دوم او را به «حمص» تبعيد كردند. در كنار امام على (ع) حضرت على (ع) سخنى زيبا درباره مالك اشتر دارد كه پس از شهادت او فرموده است و آن سخن اين است: «رحم اللّه مالكاً، كان لى كما كنت لرسول اللّه؛ خداوند، مالك را رحمت كند، او براى من آنچنان بود كه من براى رسول خدا (ص) بودم.» اين جمله، عمق اخلاص، وفا، فداكارى و جاننثارى مالك اشتر را در راه حق و دفاع از ولايت و اهل بيت مي‌رساند. وقتى امام على (ع) به خلافت رسيد، فتنهگران در بصره و شام، عليه او به فعاليت پرداختند و جنگهاى داخلى پيش آمد. مالك اشتر در هر سه جنگِ جمل، صفّين و نهروان در كنار امام على (ع) بود و در يارى آن امام معصوم فداكارى مىكرد. در جنگ جمل كه پيمان شكنان بر ضد على (ع) به راه انداختند، مالك اشتر در كوفه، با سخنان شورانگيز خويش، مردم را بسيج مىكرد و به يارى حضرت على (ع) فرا مىخواند. وى توانست جمعيت انبوهى را به حضور در ميدان مبارزه با آن جنگ افروزان بكشاند و خودش در همه صحنههاى جنگ حضور داشت و حماسهها و رشادتهاى عظيمى از خود نشان داد و ضربهها و شكستهاى سختى را بر سپاه بصره وارد كرد و از عناصر مؤثّر در شكست و هزيمت مخالفان امام در جنگ جمل بود. بعد از جنگ جمل، حضرت على (ع) مالك اشتر را براى مدتى به استاندارى جزيره (بخشى از سرزمين عراق) گماشت، تا آنكه حادثه جنگ صفّين پيش آمد. فتنهگران شام به سركردگى معاويه و دسيسههاى عمر و عاص، لشكرى براى جنگ با على (ع) آراستند و در منطقه صفّين، جنگى خونين به مدت 18 ماه پيش آمد و هزاران نفر از دو طرف كشته شدند. يكى از چهرههاى قهرمان كه در جنگ صفّين، به حمايت امام وارد صحنه شد و در حساسترين لحظات، بيشترين فداكارىها را از خود نشان داد و تا آخر جنگ، يك لحظه در ادامه نبرد با آن تبهكارانِ آشوبگر ترديدى به دل راه نداد، مالك اشتر بود. مالك، يكى از فرماندهان شجاع سپاه على (ع) در اين جنگ عظيم بود. آن حضرت در نامه‌اى كه حكم فرماندهى مالك را به او ابلاغ كرد، خطاب به دريافت كنندگان نامه نوشت: «من كسى را به فرماندهى گماشتم كه نه بيم سستى و لغزش او مي‌رود، نه در نبرد، كندى و درنگ مىكند و نه آنجا كه درنگ و تأمّل لازم است شتاب بيهوده مىكند. از او اطاعت كنيد و تحت فرمانش با دشمن بجنگيد.» در گرماگرم نبرد صفّين، زبان پر توان و حنجره پر خروش مالك، در تحريك و تشجيع ياران على (ع) براى جنگ با متجاوزان شام، بسيار مؤثّر بود. خطبهها، رجزها و شعرهاى او، روح شجاعت و رزم‌آورى را در سربازان جبهه حق مي‌دميد. وقتى دسيسه و فريبكارى سپاه معاويه با «قرآن بر نيزه كردن»، عده‌اى از ساده لوحان سپاه على (ع) را متزلزل ساخت و از امام خواستند كه نبرد را متوقف كند، مالك اشتر در آستانه يك پيروزى بزرگ و وارد كردن شكست نهايى به سپاه شام بود و حاضر نبود جنگ را متوقف كند و مي‌دانست كه آن يك فريب است و قرآن ناطق، على (ع) است و بايد تا شكست دشمنان به نبرد ادامه داد. اما فشار گروهى از سپاه على (ع) بر آن حضرت تا حدّى بود كه امام مجبور شد به مالك اشتر پيغام دهد كه دست از جنگ بكشد و عقبنشينى كند. اين كار، بر مالك بسيار سنگين بود، ولى با دلى خونين و خاطرى مكدّر و آزرده، اطاعت فرمان امام را بر خود لازم ديد و دست از جنگ كشيد. وى امام را مولا، مقتدا و پيشواى لازم الاطاعه خود مي‌دانست و فرمانبردارى از او را تكليف الهى مىشمرد. در يكى از خطبههايش در بحبوحه جنگ، اين بينش و بصيرت را چنين به سربازان منتقل مىكرد: «كسى همراه ماست كه پسر عموى پيامبر است، شمشيرى از شمشيرهاى خداست، اولين كسى است كه دعوت پيامبر را پذيرفت و در كنار او به نماز ايستاد و تا آخر عمر، هيچ خطايى از او سر نزده است. او دينشناس و آشنا به حدود الهى است. اى همراهان! بدانيد كه شما بر حق هستيد و دشمنان شما باطل‌اند. شما در حالى با معاويه مىجنگيد كه جمعى از مسلمانان صدر اسلام كه در ركاب پيامبر با كفار مىجنگيدند، كنار شما هم‌رزم شمايند، در حالىكه در جبهه معاويه كسانى قرار دارند كه در جبهه دشمنان پيامبر و زير پرچم شرك و كفر بودند. فقط كسى در مبارزه با اين قوم تبهكار به ترديد و شك مي‌افتد كه دل مرده باشد. شما يا پيروز مىشويد يا به شهادت مي‌رسيد و در هر صورت، شما پيروزيد و به «احدى الحسنين» دست مىيابيد... .» اين سخنان، عمق بصيرت و بينش درست او را نشان مي‌دهد. شهادت سرانجام، نبرد خونين صفّين به پايان رسيد، ولى فتنهگرىهاى معاويه و عمر و عاص بر ضد حكومت امام، پايان نيافت و هر روز در منطقه‌اى بلوا و غارت به پا مىكردند. در آن دوران، محمد بن ابىبكر از سوى اميرالمؤمنين (ع) استاندار مصر بود. ولى فتنهگران بر ضد آن شخصيت مؤمن و مخلص كارشكنى و نافرمانى مىكردند تا نتواند مصر را اداره كند. امام (ع) به جاى او مالك اشتر را به استاندارى گماشت و دستور العمل بلند و بالايى براى او نوشت و شيوه حكومت را به وى يادآور شد. آن منشور مقدس و پربار كه به نام عهد نامه مالك اشتر، معروف است، در دست مالك بود تا به مصر برود و طبق آن عمل كند. در ميان راه در جايى به نام «قُلزم»، مزدوران معاويه با دسيسه‌اى كه از سوى او و عمر و عاص ترتيب داده شده بود، مالك اشتر را مسموم كرده و به شهادت رساندند. شهادت او بر امام على (ع) بسيار سنگين و تلخ بود. سخنانى كه امام در سوگ مالك اشتر بيان كرد، عمق تأثّر و اندوه آن حضرت را در فقدان او مي‌رساند. شهادت مالك اشتر، معاويه را بسيار خرسند ساخت. شادى معاويه از كشته شدن مالك، جايگاه رفيع او را در دفاع از امام مي‌رساند. معاويه گفت: على، دو دست و بازو داشت. يكى را در صفّين قطع كردم (منظورش شهادت عمار ياسر بود)، ديگرى هم امروز قطع شد. مالك اشتر از نگاه امام على (ع) امام على (ع) چه در نامههايى كه خطاب به مالك اشتر يا درباره او نوشته و چه در سخنانى كه در سوك وى بر زبان آورده، به مقام والا و فضيلتهاى بىنظير او اشاره كرده است. به چند نمونه اشاره مىكنيم: 1 . امام پس از ماجراى حكميّت در جنگ صفّين، در نامه‌اى خطاب به مالك اشتر نوشت: «تو از كسانى هستى كه پشتگرمى من در استوارسازى دين و سركوبى غرور تبهكاران و نگهبانى مرزهاى پر خطر به توست... .» 2 . آن حضرت در نامه‌اى خطاب به مردم مصر نوشت: «... يكى از بندگان خدا را به سوى شما فرستادم كه در ايام خوف و هراس، نمىخوابد و در لحظات دشوارِ مقابله با دشمن، از نبرد روى بر نمىگرداند. كسى كه بر تبهكاران فاجر، از شعلههاى آتش، سختتر و سوزانتر است؛ يعنى مالك اشتر را. پس گوش به فرمان او باشيد و در راه حق از او اطاعت كنيد، چرا كه او يكى از شمشيرهاى برّان الهى است كه نه كند مىشود و نه از اثر مي‌افتد... .» 3 . وقتى خبر شهادت مالك اشتر در مسير عزيمت به مصر به امام على (ع) رسيد، با اندوه و تأسف چنين فرمود: «خداوند، مالك را پاداشى نيكو دهد! اگر كوه بود، كوهى عظيم و با صلابت بود، و اگر سنگ بود، سنگى سخت و استوار بود... خدا مالك را رحمت كند. به عهد و پيمانش وفا كرد و سرانجام به ديدار خدا رفت. با اينكه پس از رحلت رسول خدا (ص) تعهّد كرده بوديم كه بر هر مصيبتى صبر كنيم، ولى مصيبت مالك، بسى عظيم است.» 4 . در سخنى ديگر در پى شهادت مالك اشتر فرمود: «آيا زنان، فرزندى همچون مالك به دنيا خواهد آورد؟ آيا كسى مانند مالك هست؟» آن حضرت چند روز در فقدان مالك مىگريست و مىفرمود: «ديگر كسى همچون مالك را نخواهم ديد.» 5 . در نامه‌اى به محمد بن ابى بكر كه قبل از مالك اشتر استاندار مصر بود، نوشت: «... مردى را كه به ولايت و حكمرانى مصر فرستاده بودم (مالك اشتر) مردى بود كه خيرخواه ما و نسبت به دشمنانمان قاطع و سرسخت بود. خداى رحمتش كند كه روزگارش را به پايان رساند و به ديدار حق شتافت. ما از او راضى هستيم. خداوند از او راضى باشد و ثواب دو چندان به او بدهد.» اين شناخت و ديدگاه امام نسبت به آن سرباز رشيد جبهه حق، سبب شده بود كه در مواقع بحرانى و براى حساسترين و خطيرترين مسئوليتها، مالك اشتر را فرا بخواند و مأموريتهاى عظيمى را به او بدهد. سپردن زمام منطقه حساس و پهناورى همچون مصر به مالك اشتر و نوشتن آن عهد نامه بلند و بالا و پر نكته كه يك منشور عميق و جامع براى كشوردارى و حكومت بر اساس حق و عدل و مردم‌دارى و دينمحورى است، همه گوياى شخصيت بارز مالك اشتر است. پايان سخن را جمله‌اى زيبا از حضرت امام خمينى (ره) قرار مي‌دهيم كه به شخصيت بىنظير و جامع مالك اشتر اشاره دارد. مىفرمايد: «انسان اگر چنانچه آن جهت روحانيت اسلام را، آن جهت معنويت اسلام را حفظ بكند، يك آدم مىشود صد تا، يك آدم مىشود هزار تا. مالك اشتر، يك نفر نبود، مالك اشتر يك آدمى بود كه يك لشكر بود و بيشتر... .» و اين همان سخنى است كه امام درباره شهيد بهشتى هم فرمود: «بهشتى يك ملت بود.» اميد است كه نسل امروز، راه اين اسوههاى متعالىِ ايمان و جهاد و شهادت را بپويد و با سرمشق قرار دادن آنان، ادامه دهنده راه آن مؤمنان خدا باور گردد. * * *

نام کتاب : معارف اسلامی نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 20  صفحه : 2
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست