responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فقه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 46  صفحه : 2
 گفت وگو با آيت اللّه مؤمن
فقه: با تشكر از حضرت عالى و بزرگوارى تان براى پذيرش اين گفت وگو. جناب عالى كه از اركان فقهى به شمار مى آييد, در ارائه مباحث مستحدثه سابقه داريد. چنان كه مستحضر هستيد, يكى از مسائل نوپديد, شبيه سازى است كه در جهان امروز بازتاب هاى گسترده اى داشته و بيشتر اظهار نظرها در جهت تحريم و يا عدم پذيرش آن بوده است. اما علماى شيعه بر خلاف علماى اهل سنت و علما و صاحب نظران مسيحيت, ديدگاه متفاوت و متمايزى داشته اند. البته هنوز همه علماى شيعه به اين موضوع نپرداخته اند, ولى آنها كه بدان پرداخته اند, نوعاً سمت وسوى واحدى داشته اند. جناب عالى نيز تقريباً همان راهى را كه ساير علماى شيعه داشتند, پيموديد و استدلال هاى مشخص تر و گاهى دقيق ترى را ارائه كرديد. اولين سؤالى كه مطرح مى شود, اين است كه آيا دليلى بر حرمت شبيه سازى وجود دارد يا نه؟

استاد: بسم اللّه الرحمن الرحيم. الحمدللّه رب العالمين, وصلّى اللّه على سيدنا و نبينا محمد وآله الطاهرين, و لعنةاللّه على اعدائهم اجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين.
از لطف و حسن ظن شما متشكرم. طلبه اى هستم كه از محضر بزرگان حوزه چند كلمه اى آموخته ام. مقام معظم رهبرى چند سال قبل يك جمع محدودى را معين كردند تا درباره مسائل مهم جهان اسلام ـ چه در ايران يا غير آن ـ به بحث بپردازند. شبيه سازى هم از جمله اين مباحث بود كه قرعه اين فال را به نام من زدند. مقاله اى هم كه بنده نگاشتم,1 به دنبال همان جلسه بود.
شبيه سازى را دو قسم كرده اند: يك قسم شبيه سازى اعضا است كه عضو جديدى درست مى شود و هدف از آن علاج و درمان است ولذا شبيه سازى درمانى گفته مى شود. قسم ديگر آن هم مسئله درست كردن انسان است و اين قسم دوم هم به حسب آنچه كه گفته اند, دو تصوير دارد: يكى شبيه سازى به معناى چندقلوسازى است كه همه آنها شبيه و مانند هم اند. نوع ديگر از طريق سلولى است كه از كسى گرفته مى شود و در تخمك زن بعد از آن كه هسته مركزى آن را درآوردند, مى گذارند. آن گاه آن را در محيط مناسبى مى گذارند كه پرورش پيدا بكند تا شبيه اين شخصى شود كه صاحب سلول بوده است. آنچه گفته شد, بنابر مطالبى بود كه گفته اند. اين كه در تشريح اقسام شبيه سازى به گفته هاى ديگران استناد مى كنم, بدين سبب است كه شناخت موضوع كار فقهى نيست و فقيه بعد از فرض موضوع, حكم شرعى اش را بيان مى كند. بر اين اساس, بنده هم زياد موضوع را بررسى كردم و در اين راه از كسى كه خودش مسئوليتى در همين كار داشت, در تشريح موضوع كمك گرفتم و ايشان اين اقسام را برايم تشريح كرد. طبعاً مناسب است كه پيش از بيان جواز يا حرمت, هردو قسم آن را به اختصار توضيح بدهيم; چون در قسمت هاى ابتدايى شايد با هم تفاوتى داشته باشند. در قسم اول كه شبيه سازى و استنساخ براى چندقلوسازى است, پس از آميزش زن و مرد, نطفه اى انعقاد مى يابد. انعقاد نطفه بدين گونه است كه با تلاقى بين منى مرد و تخمك زن, سلول كوچكى درست مى شود كه اين سلول تكاثر پيدا مى كند و دو سلول شبيه هم مى شود و اين دو سلول هم به چهار سلول تبديل مى شوند و اين روند مضاعف شدن تا 32 سلول ادامه مى يابد و در اين جا تكثير سلول ها متوقف مى شود. اين سلول ها, كه همه مشابه و به هم پيوسته اند, از اين جا به بعد شروع به تبديل شدن به اعضاى بدن مى شوند.
حال در شبيه سازى يا استنساخ پيش از اين كه تعداد سلول به 32 عدد برسد (مثلاً وقتى كه هشت يا چهارتاست), به وسيله دستگاه هايى, نطفه را بيرون مى آورند و باز دستگاه هاى ديگرى اين سلول ها را از هم متمايز و جدا مى كنند. اين سلول ها در رحم داراى پوشش تكوينى بوده اند كه وقتى به فرض هشت سلول را برداشتند, با ابزارهايى اين پوشش را از سلول برمى دارند و چون اين سلول ها باز هم به اين پوشش نياز دارند, با استفاده از موادى كه ساخته اند, دوباره سلول ها را در پوشش قرار مى دهند; يعنى اگر هشت سلول را برداشته اند, اكنون هشت پوشش مصنوعى و جديد بايد باشد. آن گاه اگر هركدام از اين سلول ها در محيطى قرار بگيرند كه بتوانند باقى بمانند و تغذيه بشوند و رشد پيدا كنند, تكثيرشان هم دوباره آغاز مى شود; يعنى يك سلول, به دو سلول, چهار سلول تا 32 سلول تكثير مى شود. درواقع, هريك از اين سلول ها اگر در شرايط رشد مناسبى قرار گيرند, توانايى تبديل به يك انسان مشابه را دارند; يعنى هشت سلول مى توانند هشت قلوى شبيه به هم باشند. در حيوانات هم به همين صورت است.
قسم ديگر شبيه سازى اين است كه تخمك زن را مى گيرند و هسته مركزى آن را بيرون مى آورند و سپس سلولى را از بدن شخصى ديگر, چه زن يا مرد, مى گيرند و سلول را به جاى هسته تخمك مى گذارند. اگر اين سلول درست شده از تخمك زن كه با سلول ديگر تلقيح شده, در محيط مناسب باشد و درست تغذيه بشود, رشد پيدا مى كند و يك انسان پديد مى آيد و چه بسا شبيه همان شخصى باشد كه سلول او را در تخمك گذاشته ايم. دراين جا ديگر تكاثرى در كار نيست; بلكه ممكن است كه راهى هم براى شبيه سازى باشد; منتها فقط شبيه صاحب سلول مى شود.
در قسم اول, نطفه اى را كه چند سلول شده, تكثير مى كنيم و بچه هاى پديد آمده, شبيه هم اند و تشابه بين بچه هاست; اما در قسم دوم, تشابه بين بچه با شخصى است كه سلول او را در تخمك گذاشته ايم.
بحث فقهى درباره شبيه سازى از دو منظر است: يكى به لحاظ لمس و نگاه زن و مرد است كه آيا جايز است؟ به اين كارى نداريم; چون مى توانيم فرض كنيم كه هيچ اشكالى نداشته باشد; مثلا خود مرد, پزشكِ آشنا به مسائل ژنتيكى باشد و او با زن خودش آميزش كند و بعد خودش از نطفه اى كه مربوط به خودشان است, براى شبيه سازى استفاده كند. مسئله لزوم اذن از صاحب نطفه و لمس و نگاه حرام در اين جا منتفى است; چون زن و شوهر راضى بوده اند و از اين لحاظ هيچ شبهه شرعى باقى نمى ماند.
بحث دوم در شبيه سازى, به جواز يا حرمت خود شبيه سازى مربوط مى شود كه معمولاً قائل به عدم جواز شده اند, ولى علت عدم جواز بيشتر مبتنى بر مفاسدى است كه بر اين عمل مترتب مى شود و خود اين كار ممكن است از ديدگاه بعضى اشكال نداشته باشد. اما به نظر ما اين سخن بى اساس و بى ربطى است كه قائل به حرمت شرعى در خود اين كار شويم; چون دليل شرعى نداريم كه نشان دهد اين تصرف در اين تخمك كه هنوز هم انسان نشده تا شبهه قتل نفس و اعدام پيش بيايد, اشكال دارد. اشكالى بر بيرون آوردن تخمك هم وارد نيست; حتى اگر بدون هيچ هدفى باشد و يا حتى اگر فاسد شود. صرف اين كه اين تخمك صلاحيت رسيدن به مرحله انسان كامل را دارد, نمى تواند دليل بر عدم جواز باشد; حتى مواردى در فقه وجود دارد كه از آنها بر مى آيد صرف داشتن صلاحيت نطفه براى تبديل شدن به انسان كامل, نمى تواند دليل بر حرمت خارج كردن آن از رحم باشد. يكى از اين موارد مسئله عزل است. هيچ دليل شرعى اى نداريم كه اقتضا كند حتما بايد از اين تخمك به گونه اى استفاده بشود كه از آن فرزند درست بشود. بنابراين اگر انسان اين هسته تخمك را درآورد و بر فرض هيچ فايده اى هم بر آن مترتب نباشد, هيچ دليلى بر اين كه حرام باشد, وجود ندارد; بلكه به حسب قاعده (كل شىء حلال) و اصل برائت كه اصل مسلم شرعى است, اين كار بايد جايز هم باشد و دليل حرمت از اين جهت ندارد.
حالا اگر فرض كنيم تخمك بدون هسته را حفظ كنند تا از بين نرود و سلولى را از يك فرد ديگر بگيرند (سلولى كه به فرض, از شوهر خودش است تا به لحاظ خارجى شبهه اى بر آن مترتب نشود), آيا گرفتن سلول از بدن انسان اشكال دارد؟ باز هيچ دليلى بر حرمت گرفتن اين سلول از بدن انسان نداريم تا اشكال داشته باشد; حتى اگر هيچ انتفاعى از اين سلول نبرند, و تازه كار لغو هم حرام نيست. پس به طريق اولى اگر هدف عقلايى براى اين كار مترتب باشد, اشكالى ندارد.
بنابراين, هم دليلى بر حرمت گرفتن سلول نداريم و هم دليلى بر حرمت اين نداريم كه اين سلول را در همان تخمك بدون هسته قرار بدهند تا در خارج از رحم و در محيط مناسبى رشد كند و تكثير پيدا كند.

فقه: آيا اين كار ورود در حوزه آفرينش خداوند نيست; چون خلقت از امور اختصاصى خداوند است؟

استاد: ممكن است برخى با استفاده از آياتى, بگويند خالق و ربّ هر چيزى, خداوند است و امورى چون شبيه سازى در واقع, منافات با اين گونه آيات دارد و شبيه سازى شريك شدن در كار خداوند است. اين سخن هم معلوم است كه سخن بى ربطى است. اگر انسان با پيشرفت علم توانسته است به اين امور دست يابد, اين كارها هم مانند ساير افعال, همه اش كار خداست و هر آنچه را كه هست, خدا انجام مى دهد. خدا اين ويژگى را به او داده است و او را عالم كرده است تا بتواند چنين دستگاهى را بسازد. همان گونه كه ما با حرف زدن خودمان در مقابل خداوند نيستيم. همه چيز و از جمله همه كارهاى ما, مخلوقات خداست. اين سلول را خدا قرار داده است, تخمكى كه هسته اش را درآورده ايم و به جاى آن سلول گذاشته ايم و لقاح حاصل شده, اين را خدا انجام داده است, غذايى كه به آن مى دهيم و دستگاهى را كه ما با علم خود ساخته ايم, همه آثارى كه اين اشيا دارند و تأثير و تأثراتى كه در خارج تحقق پيدا مى كند, همه اش از خداست. اساساً خود خدا اين كارها را انجام مى دهد و ما كاره اى نيستيم و نهايت اين كه فاعل بالحركه هستيم و تازه فاعل به حركت هم نيستيم; چون اين فاعليت را هم خدا به ما داده است.
بنابراين اين طور نيست كه در شبيه سازى , شركتى در خلق به وجود بيايد و اين كار با آياتى كه در باب توحيد افعالى است و نيز با روايات متواترى كه از ائمه رسيده, منافات ندارد. هيچ وجهى ندارد كه از جهت ذات عمل قائل به حرمت بشويم (البته در نوشته اى كه در اختيار شما گذاشته ام, به تفصيل به اين شبهات پرداخته و پاسخ داده ام كه خوانندگان ملاحظه خواهند نمود).
بنابراين هيچ به ذهن نمى آيد كه اين عمل ـ چه گرفتن و چه خارج كردن هسته مركزى تخمك و چه گرفتن سلول و چه تلقيح كردن اين سلول به آن تخمك بى هسته و چه پروردن و بزرگ شدن آن ـ اشكال داشته باشد.

فقه: اين كار لوازمى دارد كه آن لوازم به طور مسلم حرام است. آيا اين لوازم محرم, موجب حرمت نفس عمل نمى شود.

استاد: بله, همان طور كه اشاره كرديد, ممكن است گفته بشود كه اگر اين كار به واسطه مرد نامحرم باشد و تخمك از زنى كه زوجه اش نيست, گرفته شود, اشكال دارد; چون نگاه و دست زدن به او حرام است. پس وقتى اين كارها حرام شد, اين كار هم حرام است. معناى اين حرمت آن است كه آدم درست كردن بدين ترتيب ذاتاً حرام است.
اگر تأملى كنيم, معلوم مى شود كه آنچه حرام است, نگاه كردن و دست زدن به زن نامحرم است, و الاّ اگر كارى كند كه اين حرمت نظر و لمس پيش نيايد, مثل اين كه از بدن خودش سلول را بگيرد و تخمك را هم خودش از همسرش بگيرد و در اختيار اين شخص اجنبى قرار بدهد و كارهاى ديگرش را او انجام بدهد, اين ديگر حرمت ندارد; آنچه حرمت دارد در واقع چيز ديگرى است. و اگر كسى بگويد اين كار حرام است, دچار اشتباه شده است و آنچه را كه حلال است, به جاى حرام گرفته است و در واقع لمس و نظر كردن حرام بوده است و نبايد انجام مى شده است. ما حرمت نگاه و لمس نامحرم را قبول داريم, اما اين باعث نمى شود كه خود اين عمل را هم حرام بدانيم.

فقه: ممكن است كسى استدلال خود را با اين دو مقدمه ترتيب دهد و در مقدمه اول بگويد: اين كار باعث منع شديد علما و برانگيخته شدن اعتراض بسيارى از مردم ـ چه مسيحى يا يهودى يا مسلمان ـ شده و هراس و بيم آنها از بازتاب ها و تغيير مناسبات اجتماعى به خصوص در صورت انبوه سازى آن به همراه داشته است. مقدمه دوم اين است كه بگويد چون شارع مقدس در مباحث حساسى كه بازتاب هاى منفى دارد مثل دماء و فروج امر به احتياط كرده است, در اين جا گفته شود با توجه به ادله لزوم احتياط, تنقيح مناط كنيم و در اين مورد جديد هم با وجود اين مخاطرات و خطرات, قائل به احتياط شويم.

استاد: ظاهراً هيچ كدام از دو مقدمه نمى تواند منع از اصل كار را نتيجه دهد; براى اين كه در مقدمه اول اشاره به مخاطراتى در انبوه سازى مى كند كه اين مخاطرات قطعى نيست; نهايت آن كه اگر احتمال عقلايى معتنابهى باشد كه انبوه سازى مخاطراتى را ايجاد مى كند, در اين صورت بايد جلوى انبوه سازى را گرفت. البته بايد بررسى بشود كه مخاطرات چيست؟ اگر مخاطرات از اين جهت است كه چيز غير عادى است كه قبلاً نبوده است و مردم با آن انس و خو نگرفته اند, همان گونه كه در خيلى از اختراعات ابتدا چنين بوده است, چه اشكالى دارد كه مسائل و موضوعات جديد به وجود بيايد؟ اين امور مخاطرات نيستند. مخاطرات اين است كه اگر به شرع برگرديم, شرع آن را ممنوع مى كند, و اما در مقدمه دوم, هم مشبّه به (احتياط در دماء و فروج) هم تشبيه مورد تأمل است و نياز به بحث و بررسى بيشترى دارد.

فقه: سؤالات ديگرى هم هست كه چون حضرت عالى در مقاله به تفصيل پرداخته ايد و خوانندگان استفاده خواهند كرد, بيش از اين مزاحم نمى شويم و از بذل عنايت شما كمال تشكر را داريم.

استاد: من هم تشكر مى كنم.

نام کتاب : فقه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 46  صفحه : 2
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست