به طور كلى مىتوان به مباحث عرفانى به دوگونه نگريست: 1. نگاه مسئلهاى: دراين نگاه مابحثى عرفانى را به عنوان يك مسئله درنظر گرفته، ديدگاهها، استدلالها، مبانى و نتايج آن را بررسى مىكنيم. آنچه در بحث آثار رايج و معمولى است اين نگرش و طرز تلقى است. اين نگاه هر چند خوب و مفيد است، اما كامل نيست; زيرا مسائل تصوف و عرفان يكباره و بهطور دفعى پديد نيامدهاند; بلكه گذر زمان و مرور ايام مسائل عرفانى را به شكل كنونى در اختيار ما قرار داده است. مسائل نظرى عرفان، همانند آداب و رسوم صوفى، بهتدريج و در طى قرون متمادى و متوالى شكل گرفتهاند; چنانكه هر علم، مكتب و متفكرى تاريخى دارد، هر يك از مسائل علم نيز تاريخمند است.
2. نگاه تاريخى: نكته مهم آن است كه بدانيم درك صحيح مسئله جز با نگاه تاريخى به آن، كامل نخواهد بود و اين نگاه دومى است كه به مباحث و مسائل تصوف و عرفانى مىتوان داشت. بدينرو اگر ما به بحثبه صورت بريده نگاه كنيم، نگاه نخست را در پيش گرفتهايم و اگر آن را به صورت حلقهاى از يك زنجير و به صورت طولى، مد نظر قرار دهيم، نگاه تاريخمند را اختيار كردهايم. البته اين دو نگاه مكمل يكديگر بوده، در كنار هم هويت واقعى مسئله علمى را برملا و آشكار خواهد كرد. مسئله مكاشفه نيز از اين قاعده مستثنا نيست. از اينرو لازم است در ابتدا نظرى تاريخى به آن افكنده، از آغاز پيدايش آن سخن بگوييم. بدين منظور براى بررسى دقيقتر مراحل و دورههايى را مشخص و مطرح نمودهايم.
دوره يكم: قرآن
به نظر مىرسد ريشه مسئله مكاشفه، همانند اكثر مسائل ديگر عرفانى يا كلامى به قرآن و تفسير آيات آن باز گردد. در قرآن شريف به آياتى برمىخوريم كه در آنها سخن از «رؤيتخدا» مطرح است و همين كافى است تا يك سلسله مباحث كلامى و عرفانى را به دنبال خود بياورد. بهترين نمونه آيات موجود در اين باره، مربوط به تقاضاى حضرت موسى (ع) از خداست كه در ميقات و هنگام مكالمه با پروردگارش گفت: «رب ارنى انظر اليك» (اعراف، آيه 143/) «خدايا، خود را به من آشكار بنماى [تا] جمال تو را مشاهده كنم.»
برخى از متكلمان معتقدند از آنجا كه موسى (ع) پيامبر خدا بود و پيامبران معصومند، اگر خدا ديدنى نبود، او هرگز چنين درخواستى از خدا نمىكرد.
البته در قرآن آمده است كه خدا در جواب موسى (ع) گفت: لن ترانى «مرا تا ابد نخواهى ديد.»
و از همين جا بعضى ديگر از متكلمان معتقد شدهاند كه خدا قابل رؤيت نيست. چون به موسى (ع) فرمود: هرگز مرا نخواهى ديد. اما برخى از اهل سنت گفتهاند مراد نفى رؤيتخدا در دنيا است، ولى در آخرت او را مىتوان ديد.
همين گفتگو و مكالمهاى كه ميان موسى (ع) و خدا روى داد، بيانگر آن است كه بالاخره موضوع رؤيتخدا مىتوانستبه صورت مسئلهاى در آيد.
آيه ديگرى كه با صراحتسخن از رؤيتخدا در قيامتبه ميان آورده، آيه سوره قيامت است: «وجوه يومئذ ناضره الى ربها ناظره.» (قيامت/22 - 23) «آن روز رخسار طايفهاى از شادى برافروخته و نورانى است و به چشم قلب جمال حق را مشاهده مىكنند [و در بهشتبه ديدار دوست متنعمند]».
آنان كه بر مشاهده خدا در قيامت تاكيد دارند، به اين آيه تمسك جسته و ديدن خدا را در قيامتبا چشم سر، ممكن و جايز دانستهاند.
آيه ديگرى كه در اين زمينه مورد بحث قرار گرفته است، آيهاى است كه بر محجوب بودن كفار در قيامت دلالت دارد: «كلا انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون». (مطففين/15) «چنين نيست كه مىپندارند، بلكه آنها از معرفت پروردگارشان [در پرده جهل] محجوب و محرومند.»
برخى چنين استدلال مىكردند كه اگر كفار در حجابند، پس مؤمنين و متقين محجوب نيستند و آنكه در حجاب نيست، مىتواند خدا را ببيند. بر اين اساس رؤيتخدا در قيامت را مجاز مىدانند.
آيات معراج نيز در اين رابطه قابل طرح است كه مىفرمايد: «ما كذب الفواد ما راى افتمرونه على ما يرى و لقد رءاه نزلة اخرى عند سدرة المنتهى عندها جنة الماوى اذ يغشى السدرة مايغشى ما زاغ البصر و ما طغى (نجم/11 - 17) «آنچه [در غيبت عالم] ديد دلش هم حقيقتيافت و كذب و خيال نپنداشت. آيا كافران آنچه را رسول در شب معراج به چشم مشاهده كرد، انكار مىكنند؟ و يك بار ديگر هم او (جبرئيل) را مشاهده كرد; در نزد [مقام] سدرة المنتهى; بهشتى كه منزل متقيان است، همان جايگاه سدرة المنتهى است. چون سدرة مىپوشاند آنچه را كه احدى از آن آگاه نيست. [چشم محمد] از حقايق آن عالم، آنچه را بايد بنگرد، بىهيچ كم و بيش مشاهده كرد.»
نكته مهم در آيات معراج اين است كه اگر پيامبر در معراج به رؤيتخدا نائل شده باشد، اين امر در دنيا تحقق يافته است. پس به طور كلى مىتوان گفت كه رؤيتخدا در دنيا ممكن و مجاز است.
از جمله آياتى كه مىتوان براى مسئله رؤيتخدا بدان استشهاد كرد، آيه «ذر» است. خداوند در عالم ذر، به تمام بنىآدم بار داد و حقيقت آنها را كه عين فقر است - به آنها نماياند. در اين لحظه از آنها سؤال كرد: الستبربكم. (اعراف/172) «آيا من پروردگار شما نيستم؟»
تمام فرزندان آدم بى آنكه حتى يك نفر تخلف يا اشتباه كند، گفتند: قالوا بلى شهدنا; «بلى ما به خدايى تو گواهى مىدهيم.»
همه به شهود خدا نائل شدند و او را ديدند. لذا همه بر اين امر كه او رب است، اعتراف نمودند. اين آيه به وضوح مسئله شهود حق را مطرح مىكند. البته اين سؤال قابل طرح است كه عالم «ذر» چگونه عالمى است.
غير از پنج آيه مذكور آيات ديگرى نيز در قرآن وجود دارد كه مىتواند به مسئله رؤيتخدا ربط پيدا كند; از قبيل و كذالك نرى ابراهيم ملكوت السموات و الارض و ليكون من الموقنين. (انعام/75) «و همچنين ما به ابراهيم ملكوت و باطن آسمانها و زمين را ارائه داديم تا به مقام اهل يقين برسد.» و اذ قلتم يا موسى لن نؤمن لك حتى نرى الله جهرة. (بقره/55) «به ياد آريد وقتى كه گفتند اى موسى! ما به تو ايمان نمىآوريم مگر آنكه خدا را آشكار ببينيم.»
بر اين دسته از آيات مىتوان آيات ديگرى را نيز افزود كه هر چند ارتباط مستقيمى با مسئله رؤيتخدا ندارند، اما علوم و ادراكاتى را براى انسان مطرح مىكنند كه از سنخ علوم ظاهرى (چه حسى و چه عقلى) نيستند.
از قبيل: كلا لو تعلمون علم اليقين لترون الجحيم. (تكاثر/5 - 6) «حقا اگر به طور يقين مىدانستيد; البته دوزخ را مشاهده خواهيد كرد.»
فكشفنا عنك غطاءك فبصرك اليوم حديد. (ق/22) «ما پرده از كارت برانداختيم و چشم بصيرتتبيناتر گرديد.»
مجموعه آيات مذكور براى تحريك و برانگيختن ذهن برخى از مسلمانان صدر اسلام پرسش آنان از مسئله ديدن خدا و علم غير عادى كافى بود. البته در تفسير اين قبيل آيات، ميان مسلمين و علماى مذاهب مختلف اختلاف نظرهايى وجود دارد; اما آنچه اهميت دارد اين است كه بدانيم قرآن براى نخستين بار ذهن مسلمين را برانگيخت و مسئله رؤيتخدا را مطرح فرمود.
مسئله رؤيت در ديگر اديان
نكته قابل ذكر اين است كه مسئله رؤيتخدا، قبل از اسلام نيز مطرح بود. در يهوديت در سفر خروج از كتاب تورات موسى (ع) از خدا تقاضا مىكند و مىگويد: «قال ارنى مجدك». (1)
اين قسمتشباهتى كامل با آنچه در قرآن آمده است، دارد. آنجا كه فرمود: رب ارنى انظر اليك. (اعراف/143) «خدايا، خود را بر من آشكار بنما كه [بى حجاب] جمال تو را مشاهده كنم.»
با اين تفاوت كه در تورات، موسى (ع) خواهان رؤيت مجد اوست، اما در قرآن، تقاضاى رؤيت نفس او را دارد. در تورات، پاسخ خدا اين است كه «روى مرا نمىتوانى ببينى» ; زيرا نمىتوانى مرا ببينى و همچنان زنده بمانى. اين جواب نيز شبيه «لن ترانى» است و برخى از علماى اهل سنت، نظير علماى حنبلى و متكلمان اشعرى به همين آيه استناد كرده و گفتهاند كه انسان در دنيا به ؤيتخدانائل مىشود. در تورات آمده است كه خداوند بر موسى (ع) تجلى كرد و به او اجازه داد تا وى را از قفا ببيند; به گونهاى كه برخى متكلمان يهودى نظير يوسف البصير (قرن پنجم هجرى) در كتاب «المحتوى» و موسى بن ميمون (602 - 530 هجرى قمرى) در كتاب «دلالة الحائرين» در زمينه مسئله رؤيتخدا، مسائلى را پيش كشيدهاند، و بهخصوص با تاثيرى كه از معتزله گرفتهاند، در ادامه دادن به اين مباحث، نقش مهمى ايفا كردهاند. (2)
مسئله رؤيتخدا در مسيحيت نيز مطرح بوده است. در باب اول انجيل يوحنا آمده است كه: «هرگز كسى خدا را نديده است» (3)
در ميان متفكران مسيحى، آگوستين (354 - 430 م) در مورد ديدن پروردگار مباحثى را مطرح كرده است. وى بخشى از كتاب «شهر خدا» را به اين مسئله اختصاص داده است. (4)
به طور كلى از نظر يهوديت و مسيحيت، رؤيتخدا در دنيا منتفى است، اما در آخرت امكان دارد. بنابراين يكى از مباحث مسيحيت در قرن وسطى، بحث رؤيتخدا در بهشت (Visiobeatifica) بوده است. البته آگوستين وعده ديدار خدا را به آخرت موكول كرده است، اما در دنيا نيز مشاهده خدا را به صورت مجمل و مبهم ممكن مىداند.
مسئله رؤيتخدا در آيين زرتشتيان نيز مطرح بودهاست و مىتوان تاثيرات آن را در سؤالاتى كه در «داستان رينيك» از منوچهر فرزندان جوان جم، موبد موبدان كرمان، مطرح كرده است، به وضوح ديد. (5)
اين مباحث هر چند در اديان قبل از اسلام مطرح بوده است، اما بدين معنا نيست كه بحثهاى كلامى مطرح شده در اسلام درباره مسئله رؤيتخدا، تحت تاثير آنها بوده است. آيات قرآن كريم و روايات متعددى كه در اين باره وجود دارد، براى تحريك ذهن مسلمين و سوق دادن آنان به مسئله ديدار خدا، كافى بوده است.
دوره دوم: حديث
مسئله رؤيتبه جز قرآن، بر محور احاديث متعددى مىچرخد. اولين حديث از آن پيامبر اكرم (ص) است. شخصى از پيامبر اكرم (ص) سئوال مىكند كه آيا خدا را مىتوان ديد; پيامبر پاسخ مثبت مىدهند. البته در اين زمينه ظاهرا دو گونه نقل وجود دارد:
الف. عن جريرابن عبدالله البجلى قال: كنا جلوسا عندالنبى (ص) فنظر الى القمر ليلة البدر فقال: انكم ستعرضون على ربكم فترونه كما ترون هذاالقمر لاتضامون فى رؤيته. (6)
«جريرابن عبدالله البجلى روايت مىكند كه ما در شب چهاردم ماه در خدمت پيامبر (ص) نشسته بوديم، پيامبر (ص) به ماه نگاه كرد و فرمود شما بدون شك با خداى خود ديدار خواهيد كرد; همچنانكه اين ماه را مىبينيد; بدون آنكه در رؤيت او سستى روا بداريد.»
كلمه «تضامون» اگر با تشديد ميم باشد از ريشه ضمم استيعنى به هنگام رؤيتبه يكديگر فشار نمىآوريد. ولى اگر به تخفيف ميم باشد، از ريشه ضميم و به معناى ظلم است; يعنى هنگام رؤيتبه يكديگر ستم نمىكنيد، به طورى كه بعضى ببينند و بعضى ديگر نبينند. (7)
در اين نقل، سؤالى از پيامبر نشده است. ايشان در شب بدر زير آسمان صاف نشسته بودند و به ماه مىنگريستند. در اين حال فرمودند شما پروردگار خويش را خواهيد ديد; چنانكه هم اينك ماه را در شب بدر مىبينيد.
ب. عن ابى هريرة قال: قال رسول الله (ص) اتضامون فى روية القمر ليلةالبدر و تضمامون فى رؤيةالشمس؟ قالوا لا. قال فانكم سترون ربكم كما ترون القمر اليلة البدر لا تضمامون فى رؤيته. (8)
«ابوهريره مىگويد كه پيامبر (ص) از اصحاب خويش پرسيد كه آيا در رؤيت ماه در شب بدر شك داريد؟ اصحاب پاسخ منفى دادند. پيامبر (ص) مجددا فرمود: پروردگار خويش را خواهيد ديد; چنانكه ماه را در شب بدر مىبينيد.»
به هر حال حديث «رؤيت ماه در شب بدر» به همراه آيات قرآن كريم، افقهاى تازهاى را پيش روى مسلمين گشود و مباحثى را درباره رؤيتخدا در طى قرون متمادى پديد آورد.
در اين زمينه احاديثبسيارى در جوامع روايى سنى و شيعه نقل شده است. از جمله در «توحيد شيخ صدوق» اخبار متعددى دال بر جواز رؤيتخدا در دنيا مذكور است كه نشان مىدهد اين مسئله از زمان پيامبر اكرم (ص) و نيز ائمه معصومين (ع) كاملا مطرح بوده است.
يكى از روايات «باب رؤيتخدا» در توحيد صدوق چنين است: «ابوالحسن موصلى از امام صادق (ع) نقل مىكند كه ايشان فرمود كه يكى از علماى يهود به خدمت اميرالمؤمنين (ع) آمد و عرض كرد: يا اميرالمؤمنين! آيا پروردگار را ديدهاى، هنگامى كه او را پرستيدهاى؟ حضرت فرمود كه واى بر تو! عادت من اين نبوده كه پروردگارى رابپرستم كه او را نديده باشم. سائل عرض كرد او را چگونه و با چه كيفيتى ديدهاى؟ حضرت فرمود كه واى بر تو! چشمها نمىتوانند او را با مشاهده ديدها ببينند و ليكن دلها مىتوانند او را به حقايق ايمان ببينند.» (9)
امام جعفر صادق (ع) پيشواى عظيمالشان، ضمن تفسيرى كه از برخى آيات قرآن كريم كردهاند، مسئله رؤيت را از ديدگاه عرفانى مطرح نمودهاند. در تفسيرى كه منسوب به ايشان است، (10) در مسئله توحيد، به تاويلهاى عرفانى پرداختهاند كه مىتوان به نمونههايى از آن اشاره كرد. (11)
امام (ع) درباره اين آيه كه: فانزل الله سكينته عليه و ايده بجنود لم تروها. (توبه/40) اشارهاى به نزول فرشتگان در غزوه بدر نمىكنند، بلكه آيه را به لشكرهاى يقين و ايمان به خدا و توكل بر او منطبق مىنمايند.
ايشان همچنين در آيه ان الملوك اذا ادخلوا قرية افسدوها. (نمل/34) به دل مؤمنان اشاره كرده، مىفرمايند: «چون معرفتبه دل آنان راه يابد، آرزوهاى باطل و خواهشهاى جزئى را از آن مىراند; تا ديگر در دل ، جز براى خداى تعالى جاى نباشد.»
در اين تفسير نيز مىبينيم كه امام در تفسير آيه: امن جعل الارض قرارا (نمل/61) مىفرمايد: كسى كه دل اولياى خود را قرارگاهى براى معرفتخودسازد و در هر نفس رودهاى فياض احسان خود را روان كند وآن را با كوههاى توكل استوار دارد...»
همچنين در تفسير آيه: فيها فاكهة و النخل ذات الاكمام. (الرحمن/11) مىبينيم كه امام صادق (ع) زمين را به دل اولياى خدا تاويل نموده، اظهار مىدارند كه خدا دل اولياى خود را باغ انس خود كرده و در آن درختهاى معرفت نشانده است كه ريشههاشان استوار در سر آنها و شاخههاشان برافراشته در حضرت الهى است. آنها در هرزمان از اين درختان ميوههاى انس الهى مىچينند و چنان كه مىفرمايد: فيها فاكهة والنخل ذاتالاكمام. يعنى ذات الالوان يا به انواع مختلف، كه هر كس نوعى از آنها را به قدر سعى خود و آنچه از مبادى معرفت و آثار ولايتبر او آشكار شده است، مىچيند.
به هر تقدير، امام (ع) در اين تفسير، از تاويل بهره فراوان بردهاند و با ذوق عرفانى، غناى گستردهاى به قرآن بخشيدهاند.
در اين تفسير، درباره مسئله رؤيتبه مباحثبسيار جالبى بر مىخوريم. امام (ع) خدا را، چنين وصف مىكند:... منزه عن كل درك ماهيته و الاحاطة بكيفيته و هو المستور عن الابصار و الاوهام و المحتجب بجلاله عن الادراك; «خداوند برتر و پاكتر از آن است كه بتوان ماهيت او را درك كرد و بر كيفيت وجودش احاطه پيدا نمود. او از ديدگان و اوهام پنهان است و به جلاى خود، از ادراك پوشيده و نهان است.»
بدين ترتيب امام (ع) با صراحت، درك ماهيت و احاطه به او را ناممكن مىداند. همچنين ضمن اشاره به عجز انسان از ديدن او با چشم، مىگويند: انسان هرگز خدا را با چشم سر نمىتواند ببيند. چنانكه خداوند به همين مطلب در پاسخ به تقاضاى موسى (ع) اشاره كرد و فرمود: فكيف له بروية ربه عيانا; (12) «پس او چگونه مىتواند خداى خود را آشكار رؤيت كند.»
امام (ع) در تفسير آيه فيها ما تشتهيه الانفس و تلذالاعين، (زخرف/71) به اين نكته اشاره مىفرمايند كه ميان آنچه نفوس آرزو كنند و آنچه چشمها از آن لذت مىبرند، مانند تر كردن انگشت در درياست. در حقيقت، لذات بهشت داراى حد و نهايتى است; چرا كه مخلوق است. حال آنكه چشمها در سراى باقى تنها آنگاه لذت مىبرند كه در حضرت باقى - جل و علا - نظر كنند; اما اين لذت نه حدى دارد، نه نهايتى و نه قابل توصيف است. ميان رؤيتخدا ولذات مخلوق موجود در بهشت، تفاوت از خدا تا نعمتهاى اوست و اگر آدم مرتكب گناه شد، تنها به سبب ترجيح دادن نعمتبر ولى نعمتبود. (13)
تفسير امام (ع) درباره آيه ان المتقين عند ربهم جنات النعيم، (قلم/34) اين است كه «كسى كه از گناه پرهيز كند، جايش در بهشت نعمتها است و هر آنكه از خدا بترسد، پرده از برابر ديدگانش برداشته مىشود و او حق را در همه احوال مشاهده مىكند.» (14)
امام (ع) درباره آيه و انى لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا، (طه/82) تعبير «آمن» را به معناى «شاهد» دانسته و فرمودهاند: «من مىآمرزم كسى كه جز من را مشاهده نكند.» (15)
امام آيه الم نشرح لك صدرك، (الشرح/1) را چنين تاويل فرمودهاند: «لمشاهدتى و مطالعتى». (16) در تفسير اين آيه، با صراحت از تعبير «مشاهده و لقاء» استفاده كردهاند. اينها و ده نمونه مشابه، نشان مىدهند كه رؤيتخدا در احاديث، ديدن با چشم سر نيست، بلكه «رؤيت قلبى» ، «مشاهده درونى» و «لقاءالله» است كه از آن در لسان عرفان به مكاشفه يا كشف و شهود تعبير مىشود. امام صادق (ع) با اشاره مكرر به حصول اين گونه رؤيت در قيامت، نظر كردن به خدا را در بهشت، عطا و جزاى مؤمنان و اهل تقوا مىدانند.
رؤيت قلبى و شهود باطنى در آخرت، موضوعى است كه علماى شيعه بر آن اتفاق نظر دارند; چنانكه نفس رؤيتبا چشم سر، مورد وفاق آنان است. شيخ صدوق در كتاب «توحيد» ، احاديث فراوانى را در اين زمينه، از پيامبر اكرم (ص) و ائمه اطهار (ع) نقل مىكند.
واقعيت آن است كه آراء و نظريات امام صادق (ع) منشا و بذر تمام ديدگاهها و اعتقادات اصيلى شد كه در تصوف و عرفان اسلامى شكل گرفت. «معرفت» در تفكر امام (ع) جايگاهى اساسى دارد; همان كه به عنوان «كليد تصوف» در دوره ذوالنون مصرى رواج يافت.
امام (ع) بر اساس آيه تبارك الذى جعل فىالسماء بروجا (فرقان/61) ميان جهان هستى و دل آدمى، مطابقت و تناظر مىافكند. خدا آسمان را به سبب بلند آن «سماء» ناميد و دل انسان نيز «سماء» است; زيرا با ايمان و معرفتبالا مىرود و والا مىشود. (17)
امام (ع) ميان دوازده برج آسمان و دوازده برج دل، مشابهتى برقرار مىفرمايند و چنانكه مسئله «مقامات و منازل» را پىريزى فرمودهاند، به طبقهبندى مؤمنان بر اساس مراتب معرفتهاى باطنى دست زدهاند. (18)
امام (ع) حتى به مسئله شطح در كلمات موسى (ع) اشاره دارند و فرمودهاند: از موسى (ع) پرسيدند كه از كجا دانستى كه آن ندا، نداى حق است؟ گفت از اينجا كه ندا مرا فانى كرد و در خود فرو برد; چنانكه گويى هر مويى از تنم از جميع جهات مخاطب ندا است و گويى خود به ندا جواب مىدهد. پس هنگامى كه انوار هيبتخدا، مرا در خود فرو برد و انوار عزت و جبروتش مرا احاطه كرد، دانستم كه از جانب حق، مخاطب شدهام و چون نخستين كلمه خطاب «انى» و در پى آن «انا» بود، دانستم كه به احدى جز حق نمىسزد كه از خود با دو لفظ متتابع خبر دهد. پس در دهشت افتادم و اين محل فنا بود. آن گاه گفتم: «تو! تو آنى كه جاودانى و جاودان خواهى ماند. و موسى (ع) را نه مقام آن است كه با تو سخن بگويد و.... نه جرات آن، مگر آنكه تو با بقاى خود او را بقا دهى و با صفتخود او را صفتى دهى. تو هم مخاطبى و هم مخاطب، پس گفت: جز من كسى نمىتواند حامل خطاب من باشد و جز من كسى نمىتواند به من پاسخ دهد. من هم متكلم و هم مكلم، و تو در اين ميانه، شبحى بيش نيستى كه خطاب در تو واقع مىشود.» (19) اين تحليل آنچنان از نظر عرفانى غنى است كه اسرار آن بر هيچ متخصص عرفان اسلامى پوشيده نيست.
نتيجه آنكه امام جعفر صادق (ع) پيشواى عظيمالشان عالم تشيع، شيوه جديدى را در تفسير و تعبير آيات قرآن كريم پيش رو نهاد كه عبارت از اتكا بر يافتههاى درونى مقام عصمت در تفسير آيات قرآن كريم است. مىتوان گفت «قرائت عرفانى» از قرآن، ريشه در سخنان و تفسير ايشان دارد.
امام صادق (ع) مسئله رؤيت را از ديدگاه كاملا معنوى و عرفانى، هم در ضمن احاديثى كه از اجداد بزرگوار خويش نقل فرمودهاند و هم در ضمن تفاسيرى كه خود آن بزرگوار ارائه دادهاند، مورد عنايت قرار دادهاند. آراء و نظريات آن بزرگوار در واقع بذر و ريشه تمام انديشهها و ديدگاههاى اصيل و سالم اسلامى، از جمله مسئله رؤيتخدا است كه بعد از ايشان در عرفان اسلامى بر سر زبانها افتاد.
ادامه دارد
پىنوشتها:
1) سفر خروج 23/18
2) ر، ك: دلالة الحائرين ، ج 1 ، فصل 4 - 5
3) سنت آگوستين: شهر خدا، كتاب بيست و دوم، فصل 29
4. Lang, Heaven, A Agustine: city of God. Tran by Henry Bettenson (penguin History, Yale university press, 1990). book, London, 1972). and coleen medanel Bernird.
5) پورجوادى، نصرالله، رؤيت ماه در آسمان، ص 45.
6) سنن الترمذى، تحقيق احمدمحمدشاكرج 4، ص 687.
7) ابن اثير; نهايه، ج 3، ص 101
8) سنن الترمذى: همان ، ص 688
9) توحيد صدوق، ص 99
10) سلمى، ابو عبدالرحمن: مجموعه آثار، ج 1، (تفسير جعفرالصادق)، تصحيح بولسنويا، مركز نشر دانشگاهى ، تهران، 1369.
11) نويا، پل ; تفسير قرآنى و زبان عرفانى، ترجمه اسماعيل سعادت ، ص 128 - 151 ; پورجوادى ، نصرالله: همان، ص 63 - 68 ; شيمل ، آن مارى: ابعاد عرفانى اسلام ، ترجمه عبدالرحيم گواهى، ص98 - 99.
12) سلمى، ابوعبدالرحمن، همان ، ص 196
13) همان، ص59
14) همان، ص 58
15) همان، ص 46
16) همان، ص 229
17) سلمى، ابوعبدالرحمن، همان، ص 46
18) همان.
19) دايرةالمعارف اسلام، تحرير دوم، ج 3 ، ص 496 - 497، الفرقان، ص 128